Friday, July 27, 2012

باگ الله

خدا تو این خلقتش خیلی باگ داره باید بجای صورت رو پیشونی ادما یه مانیتور میزاشت حالتای ادمو توش نشون میداد مثلا خسته تنها غمگین خوشال

ریدی

خدایا یک کلام ریدی با این خلقتت وسلام

میدونه خسته ای

اینکه پدرت می دونه سیگار میکشی، درکت میکنه و به روت نمیاره
واسه اینه که میدونه خسته ای و کاری از دستش بر نمیاد
غمگینه خیلی غمگین

Thursday, July 26, 2012

سرنوشت پوچ

روح مرا بی قراری مسخ کرده در رگهای من ناامیدی جریان دارد مغز من پر است از پوچی من با کفشهای سرنوشت در مسیر سرگذشت قدم میزنم هر روز این مسیر تکراری را قدم میزنم میپرسم از خود چه امد بر سر جوانی من؟ دوستی میگفت بیچاره کودک درونم که به پای من پیر شد بیچاره تر کودک درون من که طعم جوانی را نچشیده پیر شد

زندگی این روزهای من

اومده میگه افطار چی میخوری دارم میرم بیرون بگیرم واست؟ میگم هیچی نمیخواد فقط یه بسته زاناکس بگیر
اه میکشه میره تو چهار چوب در وامیسته میپرسه سیگار داری؟ میگم اره درو اروم چفت میکنه و میره

فقر فرهنگی ما

روزه گرفتن املی نیست حتی روزه نگرفتن هم با کلاسی نیست
املی ینی تو اعتقاد خودتو حالا هر چی که هست بزاری زمین و چشم بسته همرنگ جو شی

Wednesday, July 25, 2012

صدای خنده ی خدایم

از صدای خنده پدر دلنشین تر صدایی هست؟ از این صدا کمیاب ترم چیزی هست؟

به دول نیس که

مردونگی به دول نیست به دله

Tuesday, July 24, 2012

خیره به کمری

یه پنجره کوچولویی دارم تو اتاقم که رو به خیابونه
از توش خیلی چیزا میبینم، امروز عصر یه پیر مرده با موتور اومد زد تو در یه کمری
خودشم افتاد رو زمین در کمری هم قر شد بیچاره با پای شلش و شلوار پارش بلند شده بود هیچی نمیگفت حتی به پیک موتور قدیمی خودش که دیگه چیزی ازش نمونده بود هم نگاه نمیکرد فقط خیره شده بود به در تویوتا کمری...

جاده عشق در دست تعمیر است

یه وقتایی تو رابطه حتما باید بزنی تو خاکی
اگه جلوتر بری جاده لغزنده میشه و دیگه نمیتونی کنترلش کنی

اولین نوت گودر فیسبوکم

کاش میشد به پدرم بفهمونم که این سیگاری که میدونی من توی تنهایی دارم میکشم ولی به روم نمیاری اصلا تفریحی نیست

زندگی خودش ما رو دار مکافات زده

رفتم واسه باشگاهمون طناب بخرم نمیدونستم چند متر باید بگیرم. گفتم از سقف تا بالای سر من بده. یهو دیدم یارو پریشون شد برگشت گفت پسرم میدونم خیلی مشکل داری میدونم از هر لحاظ تحت فشاری ولی این راهش نیست گاگول فکر کرده بود میخوام خودمو دار بزنم

سال پیش

بابام اومده تو اتاق دیده دارم نماز میخونم برگشته میگه:صبح به صبح در پي مکر و فريب
شب همه شب گريه و امن يجيب!

کون نه خون

رفتم خون بدم زنه گفت طی شیش ماه گذشته رابطه جنسی داشتین؟ پاشدم گفتم ببخشید انگار من اتاقو اشتباه اومدم میخواستم خون بدم نه کون

دیپلمات

دیپلمات های ما نمادی از پتروس های اسلامی در عصر حاضرند.
(بیانیه وزارت امور خارجه به زودی)

دستتو نزار تو دستم

من تو این زندگی خیلی غریبم دستتونو ندین تو دستم مثه خودم گم و گور میشین

مرغ بره گوشت بره ولی خنده نره

حالا مرغ و گوشت هیچی میدونی چن ساله خنده از خونه ایرونیا رفته؟

استند بایم ارزوست

تو زندگی جای دکمه استند بای خیلی خالیه

افطار پارتی

دوستان فردا دعوتمون کردن افطار پارتی!
فک کن مثلا ربنا رو با فلش و رقص نور گذاشتن افطارم با ویسکی و ماس خیار وا میکنیم

یه مرغ دارم

یه مرغ دارم روزی سه کیلومتر واسش تو صف وامیسدن

ادم خسته ها

زیاد تو بهر ادمای خسته نرین غرق میشین

بامودیش

هر که بامش بیش دیشش بیشتر

یوسوف


جعبه سیاهه حضرت یوسفو پیدا کردن فهمیدن زلیخا دو جنسه بوده میخواسته کونش بزاره که حضرت فرار کرده
از پشت زلیخا گرفتتش خشتکشو دریده

پاسخ به مکار

اقای مکارم فرموده اند: واقعا اگر مرغ نخورید چه میشود؟ / بنده از ایشان سوال میکنم: واقعا شما اگر گه نخورید چه میشود؟

نیوفتیا

خدایا شبا نگرانم یموقع از تخت میوفتی پایین خودت به جهنم میوفتی رومون ما میترکیم این زیر

من و پسر خاله

یبار تو عروسی گفتن تا دو باید برقصید بعد شام میدیم بعد من و پسر خالم رفتیم یکی از میزای دوازده نفری شامو دو تایی بلند کردیم بردیم ته باغ نشستیم خوردیم اومدیم
فرداش داییم میگف یحتمل کار این کارگر افغانیای سر کوچه بوده!

یه روز خوب اومدنی نیست اوردنیه

یه روزه خوب همینجوری با پای خودش که نمیاد باید با پس گردنی گوششو گرفت اوردتش

به یک شانه نیازمندیم

اصن بغل نخواستیم یکی بیاد حداقل سرمونو بزاریم رو شونش یکم گریه کنیم بعدش بزاره بره

خسته شدم از این همه نمیشه

به قول مدیری نمیدونم چرا هی تو زندگیم نمیشه

بی بغلم

بی بغلی نکشیدی گشنگی یادت بره

دهه شست

دهه شست
رسالت=انتظار امدن یه روز خوب

رفیقم بت نساز

ملت ما همیشه از بت سازی خورده
از اون خمینی بگیر که سی سال پیش امام امت بود و الان زنا زاده هندی تا امام حسین و نقی و شریعتی و کوروش
حرفم اینه فرق نمیکنه طرف کی باشه و چی باشه خوب بد وقتی ازش بت درست شه یه روز هم به دست همونایی که درستش کردن خراب میشه

ادم مجازیا

ادمای مجازی چون کسی رو ندارن غصه هاشونو سرش خالی کنن میان سر اکانتشون خالی میکنن میزنن دی اکتیوش میکنن میرن

پسر خاله

پسر خاله:
يه روز رفتم نونوايي
نونوا گف هر کی اومد
بگو پش سرت وا نسه
نون نمي رسه
منم هر کي اومد
گفتم بيا جلو من واسا
پشت سرم نون نمي رسه

ازاده باش

شما اگه مسلمون نیستی خب ما هم نیستیم ولی دیگه نباید به اعتقادای بقیه توهین کنیم که

اشک پدر

ادم که حتما نباید جون بده بمیره میتونه اشک پدرو ببینه و بمیره

الکی فقط الکی

حداقل یکی الکی هم که شده بیاد بزنه رو شونمون بگه همه چی درست میشه

خودش به من گف

یکی از راهای رسیدن به خدا اینه که خدا رو مثه همون دوست خیالی که همه ادما تو دوران بچگیشون داشتن دونست، باهاش گفت خندید حتی بهش چایی و سیگار تعارف کرد، باهاش درد و دل کرد، اصن  از غم و غصه هاش ازش پرسید این که خب نمیشه هر وخ عنمون به گومون قاطی شد بریم سراغش
خب ملومه لج میکنه همونطور که کرده میزنه دهن منه زندگیمونو اسفالت میکنه
دیگه هر چقدم منتشو بکشی خب مسلمه که جواب نمیده
خودش یبار اومد تو خوابم بهم گف: ببین این که میگن هر بنده ای یه قدم به سمت من برداره من ده قدم میام سمتش درسته ولی مهم اینه که اون یه قدمو تو کدوم مرحله از زندگیش برداره؟!
همین دیگه خلاصه خیلی هم سلام رسوند از چن نفرم خیلی شاکی بود یکیشون اسمش یادم نمیاد ولی گف دیدیش بهش بگو پدسگ دیکتاتور از جماعت بکش بیرون وگرنه میزنم اون یکی دستتم علیل میکنم!

دختره ی عمر و عاص

یبار تو تاکسی نشسته بودم یه دختره اومد نشست کنارم هی چسبید بهم  لبخندای شیطانی زد گفتم خدا رو شکر بلاخره یکی همینجوری از ما خوشش اومده اروم در گوشم گف مکان داری؟ گفتم هاع؟ مکان؟ نه مکان بابام توش خوابه! گف اشکال نداره حساب کن با فاصله بیا دنبالم پولو دادم به راننده مثه توله سگ افتادم دمبالش یهو دیدم رف نشست تو یه پرایده باهام بای بای کرد رفتن : |

مهران مدیری عن

قدیم مهران مدیری میومد یه کافه ای تو قلهک اسمش یادم نمیاد میشست طبقه بالاش قهوه میخورد یبار خواستم امضا بگیرم با یه کاغذ و خودکار رفتم طرفش دستشو به نشانه نه اورد بالا  منم همینجوری به مسیرم ادامه دادم رفتم نشستم میز پشتیش نقاشی کشیدم عنش کردم :]

اومد غریق نجات باشه رید

داشتیم تو استخر تنهایی خودمون دست و پا میزدیم اومد دستمونو گرفت کشید بالا
بعدش پرتمون کرد قعر اقیانوس بی کسی
مخاطب خاصو عرض میکنم

میدونی ینی چی؟

بچه اومد تو کبابی گفت نوشابه چنده؟ یارو گفت پونصد تومن نخورد رفت
میدونی ینی چی؟!

دهه صبر

گاها شک میکنم که ایا خدا ما دهه شصتیا رو هم از خاک درست کرده یا از صبر؟

ریدم تو این مملکت اسلامیتون

بی ناموسا یه کاری کردن ادم تو خیابون یدونه بستنی نمیتونه دستش بگیره که مبادا یموقع یه بچه ای چیزی میبینه دلش میخواد نمیتونن واسش بخرن
ریدم تو این مملکت اسلامیتون

اخ ای بغلیا

اینایی هستن که یه دفه دلشون بغل میخواد بعد هیشکی رو پیدا نمیکنن بی بغل میمونن بغض میکنن
اره همونا
فقط همونا

نوت هاتش ارزوست

یروز هم میشه میبینیم تو نوتای هات گوگل یه نوت پارسی میلیون ها بار ریشر شده و لایک خورده
بعد صفه رو بزرگ میکنیم، کلمونو میبریم، جلو اروم میخونیم
یه روز خوب اومد

خاطره ای از اون دنیا

بعد خواب دیدم مرده ام
منو دو تا فرشته که قیافه های خیلی بچه خوشگل ولی هیکلای باشگاهی داشتن از هر طرفم گرفتن بردن تو یه جایی که خیلی شلوغ پلوغ بود بعد این یکی گفت دینت چیه؟ گفتم بابام مسلمون بوده
یهو اون یکی یدونه پس گردنی خوابوند تو سرم گف کس کش اینجا جای این جور کسشرا نیس
مثه ادم جواب بده دینت چیه؟ گفتم اهان ببخشین مسلمون شیعه علوی!
بعد اون یکی گف پیغمبرت کی بوده؟ گفتم ممد دیگه
گفت کی؟؟ گفتم ببخشین حضرت محمد ابن عبدلا بودند
بعد گف اماماتو بشمار ببینم؟ گفتم پهلوون اینو دیگه بیخیال بخدا تا سه تایه اولیو بلدم و یدونه غایب اخریشو دیگه بلد نیستم بقیه رو همش تقصیر معلم دینی دبستان بوده یهو دیدم گف ایول پهلوون گفتی خوشم اومد باشه حالا بیا بریم نمازاتو رو باسکول بکشیم ببینیم اونجا چی کار کردی
رفتیم جلو یه باسکول قرمز یهو دیدم یکی با یه پیک موتوری اومد یه کیسه سیاه دستش گف انکر بیا اینو بگیر من دیرمه خدا اس داده گفته بیا وحی ببر بعدشم هندل زد دو تا بوق خدافسی کرد رفت
گفتم حاج انکر این کی بود؟ گف جبرییل بود توشه اخرتتو اورده گفتم این همه سال توشه ما تو این نایلون سیاهس ینی؟ گف حالا بیا بریم ببینیم توش چیه بعد در نایلونو وا کرد ریخت رو میز توش بیست پنج تومنی بود ناخون گیر بود کاندوم کودکس بود و کارت شارژ ایرانسل و اینا
یهو منکر گف عه باز این جبریل گاگول کیسه رو اشتباه داده اینا وسایل اون سوسولس که تو ولنجهنم داش حوری بازی میکرد گرفتیمش گفتم حالا کیسه من کجاس؟ گفت ببین خیلی شانس داری بیا بریم پیش خدا هم یباره کیستو ازش بگیریم هم حکمتو بده دیگه این همه علاف نشو گفتم باشه دیگه بریم اقا
بعد گوشیشو در اورد زنگ زد گف اسرافیل خدا هس؟ اسرافیل گف داره ناهار میخوره گفت باشه بهش بگو یه دو دیقه وقت داری قبل از چرت عصرونه ما یکی از بچه محلا رو بیاریم پیشش یه کاری واسش بکنه بعد گف باشه چن دیقه گوشی بعد گف خدا میگه فقط زود بیاین با زئوس اینا قرار پینت بال دارم
بعد گف خیله خب منکر بپر از سر جهنم یه ماشین بگیر اینو ببر یه نوک پا پیش خدا من یه رب دیگه با اقدس حوری قرار دارم بعد منکر قر قر کنون گف باشه بعد گف تو همینجا وایسا من برم ماشین بگیرم بریم یهو دیدم منکر با یه پیکان جوانان خسته اومد گف بیا بالا گفتم ایول ایول عمو منکر چه با صفا گف بابا کجاش با صفاس ماله امام جواده هی بهش گفتیم بیا بوگاتی و استون مارتین بدیم بهت گف من جز پنجاه و هفت جوانان چیزی سوار نمیشم بعد گف بابا این خوبه اون سلیمون کس کش هی با این قالیچش تو بهشت دور دور میزنه حوری سوار میکنه تک چرخ میزنه اصن ابرو ریزی کرده به خدا خلاصه همینجوری حرف حرف رسیدیم جلو دفتر خدا گف پیاده شو برو اسانسورو بزن جلو در منتظر بمون من اینو بدم دست پارکبان بیام
رفتم تو ساختمون دکمه اسانسورو نزده دیدم در اسانسور وا شد یه دسه حوری اینا از توش ریختن بیرون گفتم ببخشین خانوما طبقه خدا چندمه؟ گف میخوای بری پیش گاد چی کال کنی؟ گفتم والا میگن کیسم اشتباه شده میریم هم اونو بگیریم هم حکممو قراره بده بعد اون یکی حوری برنزه هه دماغ عملیه گف الهی هانی بیا با ما بریم حالا میری بعدا پیش خدا دیر نیستش که گفتم نه خانوم نمیشه که یموقع قاطی میکنه من خودم چن بار تو قران خوندم نوشته بود مواد مذاب میریزیم تو کونت و اینا بعد همشون با هم خندیدن گفتن بابا اون جاهاشو که وقتی خواب بوده ابلیس اینا مست کردن برداشتن نوشتن! گفتم نه بابا راس میگی؟ گف اره تو بیا با ما بهت بد نمیگذره بعدش سوار اسانسور شدیم چسبون چسبون بمال بمال تا رسیدیم طبقه نهم یهو در اسانسور وا شد دیدم منکر جلو در وایساده نفسش بالا نمیاد له له کنون گفت: گفتم جلو اسانسور منتظر بمون یا نگفتم؟ گفتم یا نگفتم؟ گفتم یا نگفتم؟
بعد منو گرفت چک و لقدی کرد گفت
الان که بردم دادم کون کنای جهنم دهنتو صاف کردن میفهمی بلند کردن داف الـاّـه ینی چی!
بعد منو برد جلو یه در خیلی گنده یه خانوم منشی به چشم خواهری جیگری هم نشسته بود پشت کامپیوتر داشت تراوین بازی میکرد گف زود باشین ماشین دمه دره خدا داره میره ددر دودور بعد رفت درو که وا کرد یهو یه صفه ابی اومد نوشته بود این داستان ادامه دارد... بعد این ساعت کس کش ما زنگ زد هی میگف دی دی دی دیر دی دی دی دیر دیر دیر دیر دیر
هیچی دیگه از خواب پاشدیم ایشالا قسمت شد یه شب دیگه هم خدا رو که دیدیم میایم مینویسیم واستون
بالا رفتیم راست بود پایین هم اومدیم بازم راست کرده بود قصه ما ماست بود با تشکر هستم.

کس کش دزد

بعد اقا یه چی الان دیدم بگم بخندین طرف نوت منو کپی کرده تو فیسبوک گذاشته تو پیجش بعد انگار یه پیج دیگه هم از این کپی کرده زیر نوت ادمینه داشت داد بیداد میکرد که عوضیای دزد میان نوتای ادمو بدون اجازه برمیدارن میبرن به اسم خودشون پست میکنن یدونه ذکر منبع هم نمیکنن!
دیدم بنده خدا خیلی حالش خرابه رفتم کامنت گذاشتم ادمین جان شما خودتو ناراحت نکن اینا یه عده مادر به خطان که ننه هاشون هم کاندوم دزده!
کامنت داده مرسی دانیال جان واقعا همینطوره! :))))

ما سنگین وزنا

بعد بدبختی ما سنگین وزنا فقط پیدا نشدن کفش و کت و شلوار ست نیستش که مثلن شب دیر وقت یه ادم معمولی که گشنش میشه دو تا دونه بیسکویتی شیری چیزی برمیداره میخوره میخوابه
اونوقت غیر ادمیزادایی مثه منم شب به شب ساعت چهار پامیشن میرن تو اشپز خونه دو تا لیوان کته دم میکنن میخوردن بعدش میرن میخوابن!

اخ ای خوارزم

یبار حدودای ساعت یک و نیم دو شب رفتم پارک خوارزم
نشسته بودم رو نیمکت سیگار میکشیدم جای پرت و بزرگیه پر از شمشاد و درختای بید مجنون، پر از صدای جیرجیکا و صدای چیکه های اب توی حوضا
دیدم یه خانوم و اقا دارن میرن سمت تابا هی با هم یه چیزایی میگفتن و از ته دل قهقه میزدن خیلی خنده هاشون قشنگ بود ، خانومه با صدای بچگونه میگف باید واسم بستنی بخری بعد پسره رو هول میداد سمت شمشادا و خودش فرار میکرد
پسره میرفت میگرفتتش و دوباره خانومه هولش میداد سمت شمشادا بعد خانومه بدو بدو رفت سمت تاب که اول اون بشینه بعد به پسره گفت زود باش تابم بده تند تر تند تر روسریشو دراورده بود و موهاشو باز کرده بود و چشماشو بسته بود، انگار یه فرشته تو اسمون پرواز میکرد و تکرار میکرد تند تر تند تر...
خانومه خیلی بلند تاب سواری میکرد یهو پسره گف یواش مامان میوفتی زمینا!
اصن باورم نمیشد که مادر و پسر بودن، چقدر عشق بود بین این دو تا چقدر صمیمیت و محبت بود بینشون مثه دختر و پسرای هفده هجده ساله عاشق پر از شور و نشاط و جنب و جوش، پر از عشق تازه....
حسرت داشت دیدن اونا واسه من، سخت بود شنیدن خنده هاشون واسه من، سخت بود مقایسه اون مادر با مادر خودم که تو پنج سالگیم من و پدرمو ول کرد و رفت دنبال زندگی خودش سخت بود فکر کردن به اینکه بازی کردن با مادر چه مزه ای میده، سخت بود فکر کردن به اینکه این نعمت پول نیست خونه نیست ماشین نیست همسر نیست فرزند نیست هیچ چیز دوباره به وجود اومدنی دیگه ای نیست که خودم بتونم بدستش بیارم، سخت بود فکر کردن به اینکه هیچوقت لذت داشتن مادرو نفهمیدم و هیچوقت هم نخواهم فهمید...

مردمان بلاد کفر

بعد این مردمان بلاد کفر خیلی خوبن تو ترکیه یه پارکی هس تو استانبول اسمشو یادم رفته بعد همه مجردا میرن اونجا هر کی تنها نشسته باشه پلیس میاد دستشو میگیره میبرتش کنار یکی میگه ارکاداش بیربیریزه سویجیریز
مفهومش میشه با هم عاشقی کنین
بعد منم نشسته بودم تو پارک داشتم دوندورمه(یجور بستنی کشیشونه) میخوردم دیدم ملت همه دارن همدیگرو بغل میکنن لب میگیرن! یهو دیدم یه خانوم پلیس مچه دسه منو گرف من داد بیداد میکردم نه اولیوپ یا نه اولیوپ!
ینی چی شده من کاری نکردم!‌:)) بعد بردتم پیش یه خانومه منو بغل کرد دستش درد نکنه انقده خانومه نرم بود مثه پنبه :‌)

دوس دختر خنگ

یه دوس دختر خنگی هم داشتیم یبار خواست منو امتحان کنه برداشت با خط باباش بهم اس ام اس داد:
سلام اقای دانیال من یک دخترم و اون روزی شما را در رستوران فارسی دیدم و خیلی از شما خوشمان اومد و از اون دختر خانومی که با شما بودند هم حتی خوشگل ترم میخواستم بدونم میشه با هم دوست بشیم؟ :))
منم دیگه خب شلغم نیستم که فهمیدم اینه گفتم بزار سر به سرش بزارم گفتم اگه راس میگی من چی پوشیده بودم؟
گف تی شرت ابی با شلوار مشکی با کفش زارا!
گفتم نه اشتباه گرفتی من اصن تی شرت ابی ندارم یدونه فیروزه ای دارم فقط
برگش گف نه بابا ابیه همونی که عمو علی واست اورده دیگه! :))

شیرازیا اب هندونه

خواب دیدم ایرانو دارن قسمت میکنن هر طرف میرفت قاطی میشد با همسایه ها
مثلن از جنوبیا پرسیدن شما میخواین با کی باشین؟ گفتن ما عربستان و کویت و صفا سیتی و اینا
بعد اومدن از ترکا پرسیدن شما چه میکنید؟ گفتن ما هم میخوایم بریم با ترکیه و جمهوری اذربایجان و اینا
همینطوری همه رفتن اخر رسید به شیرازیا گفتن خب شما میخواین با کی باشین؟
بعد شیرازیا خندیدن گفتن کاکو ما حال نداریم جایی بریم همیجا خوبه!
بعد هر کاری کردن این شیرازیا از جاشون تکون نخوردن اونا هم لج کردن همه رو برگردوندن دوباره شدیم ایران!

فنلاندیه

امروز قاطی کردم به فنلاندیه گفتم:
i said or not said? i saaaid or nooot said?
:))

پسر عمه تخم سه زرده

یبار هم یه پسر عمه ترسویی داریم نصفه شبی با این داشتیم از مهمونی میومدیم از این جوجه بسیجیا با موتور جولومونو گرفتن اومدم پایین گفتم حکمت کو؟ کارت بسیج عادیشو در اورد نشون داد منم با لقد زدم به موتورش افتاد زمین نشستم تو ماشین گازیدم رفتیم رسیده بودیم خونشون ساکشو برداشته بود میگف باید چن روز بریم شمال ابا از اسیاب بیوفته! :)))

خط رابطه

ادما باید حد یه رابطه رو درک کنن بدونن مثلن الان تو یه رابطه دوستی معمولین یا دوستی صمیمی یا عشق
قاطی کردن هر کدوم از اینا مصادفه با یه شکست سنگین

اول برو جقتو بزن

قبل از اینکه به کسی بگی عاشقتم اول باید بری یه دست خودتو ارضا کنی، بعد از اینکه کامل تخلیه شدی حس واقعی که به طرف داری میاد سراغت اون موقع ببین واقعا عاشقشی یا عشقت از سر شهوت بوده
اگه اون لحظه بهش حسی نداشته باشی و بعدا که دوباره کمرت پر شد بهش بگی دوستت دارم خیلی ادم کثیفی هستی
درسته که شهوت و سکس نقش مهمی تو یه رابطه عاشقانه داره
ولی نباید از یاد برد که نقش اصلی یه رابطه عاشقانه رو خود عشق بازی میکنه نه شهوت و سکس

سیب روی داشبرد

کرج تا سر اتوبان همه جا خاکی و گلی،انگار اسمون هم بدجوری دلش گرفته بود یه بند داشت خودشو خالی میکرد
میگرنم اود کرده بود، چند بار محکم سرمو کوبیدم وسط فرمون، فکرای جور واجور
بابا؟ قسط؟ اخراج از دانش گا؟ خیانت؟ دروغ؟ چکای برج هفتم؟ ینی ورشکست شدیم؟ دعا؟ وام؟ خدا؟
وایسادم از دکه سیگار بگیرم هیشکی نبود، تک و تنها کنار خیابون وایساده بود، کمرش کمون بود، شر شر ازش اب میچکید، میلرزید، چند تا توبره کثیف هم کنارش..
سوارش کنم؟ نکنم؟ به من چه اخه؟ این همه ادم اینم یکیش؟ افرین به غیرتت مردی تو؟
+ سلام مادر بیا بالا سرده
- سلام پسرم سر تا پام خیسه ماشینتو کثیف میکنم
+ بیا حاج خانوم فدای قدمت بزار خیس شه
خیلی چیزا گفت از کارگری توی خونه مردم، از اتاق اجاره ایش، از پسر شهیدش، از دختر طلاق گرفتش، از نوه سرطانیش، از، از، از، از، عزاش تموم نمیشد صادقیه پیاده شد
رفت و موند بغض، پاکت نصفه سیگار و یدونه سیبی که از کیسش گذاشته بود رو داشبرد

و باز هم پسر خاله

پسر خالم: دانیال کس کش میگم اینا رو عمو علی از اونور میاره واست؟ چقد خوشمزس
من: ادم انقد فش نمیده کیرم تو اولین و اخرینت این چیه داری با شیر میخوری؟
پسر خالم: تو کابینت بود از ایناس که با شیر قاطی میکنن ماهواره هم زرت و زرت نشون میده دیگه
من: : | الاغ ما از اونا نداشتیم که این غذای سگه ریختی تو شیر داری میخوری!!
پسر خالم : oO یا فاطمه زهرا یا حضرت عباس هوووق هووووق هووووووووووق

پسر خاله روان پریش

این پسر خاله روانپریشم داشت ماشین میروند یهو یه دافه پرید وسط خیابون گفتم بپا الان میزنی بهش برگشته میگه من هر پنج تامونم بفرستم اون دنیا نمیزارم یه خال به این بیوفته! : |

مردونگی که فقط به سیبیل و خایه نیس

مرد اونیه که بجای جفت جفت لباس و کفش نو خریدن دم عیدی برداره دو تا دونه لباسی رو که چند ساله نمیپوشه ببره بده به اونی که حتی یه دست لباس سالم هم نداره

مرد اونیه که بجای اینکه بشینه رو مبل و دونه دونه اجیل بخوره شده به اندازه یه نفر ادم، اجیل و میوه برداره ببره بده به اون کارتن خوابی که دم عیدی از عالم و ادم نا امید شده

مرد اونیه که بجای اینکه بشینه سر سفره سبزی پلو با ماهی و از نبود زیتون پروره گله کنه دست کنه تو جیبشو اندازه وسعش کمک کنه به اون بابایی که زن و بچش سال به ساله رنگ گوشت و ماهی رو ندیدن

مرد اونیه که بجای هر سال فلان قدر خرج مسافرت و گردش کردنش کمک کنه به اون بچه مریضی که از سر نداشتن پول عمل هر روز بیشتر از دیروز داره درد میکشه

مرد اونیه که حداقل شده فقط یبار تو عمرش عید رو بره با بچه ها و پیر زن پیرمردای بی سرپرست موسسه های خیریه تحویل کنه

مرد بودن و از اون مهم تر ادم بودن نه به جنسیته نه به لباس خوب و عطر گرون زدنه نه به خوب و بهترین خوردنه نه به فلان کشور و رستوران رفتنه نه به خونه فلان داشتن و ماشین فلان سورا شدنه


مرد بودن و مردونگی کردن ینی مفداری از خود گذشتگی و برداشتن کمی غم و درد از روی دوش کسایی که مثه خود ما ادمن، احساس دارن و چیزایی رو که ما داریم ارزو دارن

خوف دارم...

خوف دارم از ان غریبه ای که هر روز از داخل ایینه مرا می نگرد...

چه امد؟

تلفن های از پریز در امده، موبایل های خاموش، سیمهای قلوه کن شده ایفون
بسته های خالی زاناکس و ترامادول، زیر سیگاری های پر شده، فنجان های کثیف چای و قهوه...
همه حکایت از خسته تنهایی دارند که به دنبال جواب این است که چه امد بر سر جوانی من؟

بابای خاص

اکثر بابا ها یه اخلاقای خاصی دارن که فقط مختص خودشونه
و هیچ احدی تو دنیا به جز یه پدر نمیتونه این حسو داشته باشه
مثلا گوشت خورشتشونو یواشکی میندازن تو بشقاب بچه هاشون
یا هیچوقت تنهایی بیرون یه غذای خوب نمیخورن
یا تا واسه بچه هاشون لباس نو نخرن حتی یه جورابم واسه خودشون نمیخرن
ولی یه چند تا مورد حس که من جز بابای خودم از کس دیگه ای این حرکتا رو ندیدم
مثلا وقتی میرفت کباب بخره یه نایلون سیاه هم با خودش میبرد میزاشتتش اون تو که یموقع یه بابایی که وسعش نمیرسه واسه بچش بخره نبینه و خون به دل نشه
یا مثلا وقتی تو خونه یه شیشه ای لیوانی چیزی میشکست برش میداشت میپیچیدش لای چند لایه روزنامه و نایلون که یموقع وقتی رفتگر برش میداره دستشو نبره
یا اینکه به حاجی شدن و کعبه و مکه اعتقاد نداشت بجاش پولشو داد چشم یه دختر بچه رو عمل کردن و خیلی کارای دیگه کلا این حرکتا اولا به نظرم افراطی و مسخره میومد ولی الان که زندگی خیلی بالا و پایینم کرده میفهمم عمق این مسایل رو
اگه خدایی اون بالا باشه ازش میخوام هر بلایی که خواست سر من بیاره ولی یه مو از سر بابام کم نشه

هیولای خب که چی؟

یه وقتی هم میرسه که نتیجه هر عملی که انجام میدی خب که چی؟ میشه
اینجا رسیدن خیلی سخته حتی از صبحای بی امید از خواب بیدار شدن هم سخت تره
ادمایی که به اینجا رسیدن همون مرده هایی ان که فقط تو قبر نیستن

فقط یبار

واسه یبار هم که شده تو عمرتون وقتی خواستین بیرون غذا بخورین برین سر چهار راها جلوی یکی از این بچه هایی رو که گل و ادامس و اینا میفروشن رو بگیرین
بهش بگین چیزی خوردی داداش گلم؟ چیزی خوردی ابجی قشنگم؟
قطعا که چیزی نخورده اگر هم خورده باشه مطمعنا که سیر نشده
بعدش دستشو بگیرین ببرینش همونجایی که خودتون میخواین غذا بخورین
ازش بپرسین چی میل داری مهربون؟ چی دوس داری بخوری با غیرت؟
چی هوس کردی
مرد واقعی کوچولو؟
هر چیزی خواست شما هم عینه همونو واسه خودتون هم سفارش بدین و باهاش بخورین
مثه خودش باشین ،نترسین پول یه وعده غذا نه شما رو پایین میکشه نه اونو بالا ، نترسین لباس پاره و کثیفش از شان و منزلت شما چیزی کم نمیکنه ، از نگاه ها و حرف های بقیه که چی دارن فکر میکنن و چگونه قضاوت میکنن حراس نداشته باشین ، مردم زاده شدن واسه زدن حرف اشتباه و قضاوت نا بجا
یادتون نره با چشم ترحم بهش نگا نکنین چون اون داره به شما لطف میکنه که باهاتون غذا میخوره نه شما
چون این میتونه یکی از بهترین و لذت بخش ترین وعده های غذایی باشه که تا الان روحتون خورده

اینایی که...

اینایی که تو تاکسی خودشونو میچسبونن به در که دختر کنارشون معذب نشه
اینا که تو خیابون وقتی میبینن یه دختر با دوس پسرش داره راه میره سرشونو میندازن پایین
اینا که میدونن اخلاقشون خیلی عنه و با هیشکی سازگار نیس و دیگه با کسی دوس نمیشن
اینا که یه سیریکل فقط واسه تنهایی خودشون درست کردن
اینا که تا یه مناسبتی میشه گوشی رو برمیدار تبریک بگن ولی کسی رو پیدا نمیکنن
اینا که میرن زیر دوش اب بغضشون میترکه و گریه میکنن
اینا که از هر پک سیگار و هر دقیقه تنهاییشون بیشترین لذت رو میبرن
ای وای، ای وای، ای وای از اون ای وای های شهاب حسینی تو درباره الی
اخ اخ اخ اینا، اینا، اینا، اینا...

دانیال دانیال دانیال

بعضی وقتا تو خونه راه میرم و صدا میزنم دانیال دانیال دانیال...
یه حس جالبی بهم میده خیلی وقته تو این خونه کسی اسممو صدا نزده بعضی وقتا تشنم که میشه صدا میزنم مامان یه لیوان اب بده درسته که از شندین جواب محرومم ولی از گفتنش که محروم نیستم حرف میزنم با خودم با در و دیوار با قاب عکسا و البوما واسشون خاطره با مزه تعریف میکنم اونا هم خوششون میاد انقدر با هم از ته دل میخندیم و قهقه میزنیم که اخرش با هق هق گریه من تموم میشه شبا رو که دیگه نگو فکر میکنم عشقم بالش سوسیسیه یه متریمه چند ساله هر شب چنان تو اغوش کشیدم و بغلش کردم که پر از احساس شده فک کنم شبا وقتی به خواب میرم چشاشو باز میکنه زنده میشه و موهامو نوازش میکنه و قطره قطره به حالم اشک میریزه خلاصه که خیلی خوش میگذره
تو این خونه پر سکوت منم و یه دنیا خاطره و احساساتم
مامان بابا دستتون درد نکنه هر جا هستین خوب باشین که من خیلی خوبم

دخترک موطلایی

پیانو ، سیگار ، فنجون قهوه و دختری که روی ایوون خونه زیر لب یه شعر فرانسوی زمزمه میکنه...

یه خونواده سه نفری بود...ای کاش که نبود

یکی بود یکی نبود
یه خونواده سه نفری بود که خدا فقط بهشون یدونه پسر کاکل زری توپولی داده بود
که خوب و خوش و خرم سه تایی کنار هم زندگی میکردن ولی تو یکی از روزایی که پسره شیش سالش بود مامانش ولش کرد و رفت و خونواده سه نفریشون دو نفری شد
از اون روز به بعد به پسره و باباییش خیلی سخت گذشت ولی باز به امید همدیگه زندگی میکردن تا اینکه بعد چن سال وقتی پسره هیژده سالش شد یهو باباییش هم صبرش تموم شد و ازش جدا شد و رفت سوی خودش و اینبار خونواده دو نفریشون یه نفری شد...
چند سال گذشت و پسره بزرگ و بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه یه روزی از روزای قشنگ خدا عاشق یه دختر مو طلایی و چشم ابی شد و دوباره خونوادش دو نفری شد ولی بخاطر طلسم سیاهی که رو زندگیش بود عشقش هم ولش کرد و مثه مامانش و باباییش تنهاش گذاشت و و رفت و دوباره خونوادش یه نفری شد
از اون روز به بعد پسره قسم خورد که دیگه مهر هیچ ادمی رو تو دلش راه نده و با اینکه خونواده یه نفری بودن خیلی غمگینه ولی تا اخر عمرش تنها مثل ارتش یه نفره با طلسم سیاه زندگیش بجنگه

پ.ن: کیر

یه اعترافی میکنم خداییش شعور داشته باشین مسخره نکنین من اوللا فک میکردم این پ.ن: که اخر نوتا مینویسن منظورشون پ نه پ ست!
هی میرفتم تو بلاگا کامنت میزاشتم پ نه پ و کیر خر! :))

تو چشاش نگا نکنید خرد میشه

وقتی تو خیابون به یه مستضعف کمک میکنید سعی کنید تو چشاش نگا نکنین وگرنه احساس میکنه با پولتون دارین ته مونده غرورشو میخرین

پیغمبر گشاد

جبرییل اومده یه شبه خصوصی بهش خوندن نوشتن یاد داده
بعد طرف برداشته واسه ما حدیث گفته ز گهواره تا گور دانش بجوی : |

کسخلا و من تو مسجد

حالا یه چی یادم اومد شوهر سوم اون مامان بزرگم که ترکه مرده بود پاشدم رفتم تبریز تو مسجد یارو روضه خونه مراسم رو قاطی کرده بود برگش گف حالا همه با هم ننه ننه ننه! :))) منم کسخل از دیدن ترک دیوار خندم میگره دیگه چه برسه به همچین موردی سرمو کردم لای پام که کسی نبینه حالا مگه کس کش خندم بند میاد یدفه ترکیدم از خنده پخش شدم کف مسجد یهو دیدم از اونور پسر عموهای ناتنیم اومدن بغلم کردن شروع کردن به عر زدن! کسخلا فک کرده بودن دارم گریه میکنم! :))))

کسخل شریعتی

من کلن ادم جو گیریم ینی خیلی جو گیرا
مثلن یبار تو شریعتی داشتم راه میرفتم یهو دیدم از تو یکی از مغازه ها یه پسره یه چیزی گرفته دستش داره فرار میکنه بیرون پریدم یدونه لگد خابودنم تو شیکمش افتادم روش داد میزدم گرفتمش گرفتمش!
ملت اومدن به زور منو از رو بنده خدا بلند کردن بعدش فهمیدم طرف همکارشون بوده داشتن با هم شوخی میکردن!

مثه خدا نرینین

ادم وقتی میخواد اکواریوم درست کنه نباید اول به ماهیاش فکر کنه باید اول به ابش فکر کنه اگه نه اونوقت میشه یه افتضاحی مثل قضیه ادما و خدا و دنیا

هدایات های صادق

صداق هدایت نمیگفت خدا رو قبول ندارم میگفت خدایی رو که شما ها قبول دارین رو قبول ندارم

الرحمن الرحیم؟

یروز میرم دست خدا رو میگیرم میبرمش موسسه محک بچه های پنج شیش ساله سرطانی رو نشونش میدم
بعد زول میزنم تو چشاش میگم: الرحمن الرحیم؟ الرحمن الرحیم؟ الرحمن الرحیم؟

سو استفاده نکنین

از رفتار ادمای مهربون و خوش اخلاق سو استفاده نکنین
اگه تحملشون تموم شه رفتارشون از هر چی ادم نا مهربون و بد اخلاقی که تا حالا دیدین هم بدتر میشه

ادما ملامین هم نیستن

ادما چینی و بشقاب نیستن که وختی شکستن صداشونو بشنوی برداری بهشون بند بزنی درست شن
یجوری تو سکوت و تنهایی خودشون میشکنن که احدی ازش خبردار نمیشه و هیچ وقت هم زخمشون خوب نمیشه

بترس از ان که سر به زیر دارد

از اینایی که همیشه اروم و خوبن خیلی باید ترسید اینا مثه همون قضیه اتشفشان که توی علوم دبستان خوندیم میمونن انقد صبر میکنن و همه چیزو میریزن تو خودشون که یباره فوران میکنن هم خودشونو بگا میدن هم دور و بریاشونو

کس کشای فیسبوکی

یارو نوت منو از اینجا کپی کرده برده فیسبوک رو نوتم عکس علامت خطر گذاشته!
بالاشم سه بار زده 18+ بعد یه عالمه از این نقطه ها که باید یه کیلومتر بری پایین بعد نوت معلوم بشه زده!
سر سطر هم نوشته خیلی بی ادبی! بعد اخر نوتمم نوشته ببخشید چون بامزه بود شیر کردم!!
که چی ما یدونه اون وسط تو نوتمون به یکی گفتیم جا کش!
این یه ور بعد خانوم دافه اومده یه عالمه کلمه نوشته خط تیره گذاشته پایینش نوشته بی ادبیش به کنار اینا رو هم غلط نوشته بود بی سواد!
: |

ادم خراب کنا

ما یبار رفته بودیم دبی الان میگین پسره یبار فقط رفته دبی هی میگه گه خوردین یبار نرفتم خیلی رفتم تازه یه عالمه کشورای دیگه هم رفتم اصن ولش کن نمیگم کس کشای ادم خراب کن!

ننش هنوزم تیک میزنه

یبارم رفته بودم خونه دوس دختر سابقم، با مامان و خواهرش نشسته بودیم سر میز شام میخوردیم
پاشو از زیر میز زد به پای من، منم بی جمبه بازی پامو تا زانو فرو کردم تو پاچه شلوارش!
یهو دیدم پاشد رف از اشپرخونه یه چی بیاره ولی من همچنان پام تو شلوار ینفر بود!
سرمو بلند کردم یه نگا به مامانش انداختم دیدم همچین ستم زول زده به من یه چششم داره تیک عصبی میزنه!
فقط شانس اورده بودم انگشتش نکردم!

پرستار خوشگله

من بچه بودم بابام واسم پرستار میگرف یه بار یه دختر خوشگه رو اورد منم به نیت بابام شک کردم همون روز زنگ زدم تبریز به ننه بزرگم صب پاشدم دیدم یه قبیله ترک فک و فامیل از تبریز اومدن بابامو زنش بدن بیچاره
هنوز صدای بابام تو گوشمه داد میزد: ایستمیرم ایستمریم بابا سیچیزه چکین منن سچم بو خبره دینین ازونا!!
معنی برای فارس زبانان: نمیخوام نمیخوام بابا کیرتونو بکشین از من ریدم تو دهن کسی که این خبرو بهتون داده!

افتضاح مشهد رفتن

یه نوت دیدم تو فیسبوک که یه قسمت از خاطره مشهد رفتن منو از بلاگفای مرحومم دزدیدن به اسم خودشون گذاشتن میخوام کاملشو تعریف کنم تشریف بیارن اینو کپی کنن ببرن این بامزه تره!
اقا من و سه تا از رفیقام بعد از امتحانای ترم اخر مثه بسیجیا ریشمون در اومده بود موهامونم یه وری کردیم با کاروان مسجد محل پاشدیم رفتیم مشد! من سید مرتضی بودم نیمامون رو حاج محسن صدا میزدیم فرید شهلان رو هم سید علی!
توی اتوبوس تا خود مشهد حدود صد ،صد و ده بار نیما بلند بلند داد میزد برای سلامتی رهبر معظم انقلاب اغا امام خامنه ای اجماعن صلوات محمدی پسند ختم کنید! :)) این بنده های خدا هم از ترسشون هر سری از دفه قبل بلند تر میگفتن! وسط راه واسه شام و نماز نگه داشتن فرید مونده بود تو دسشوویی یارو حرکت کرد ما هم داد بیداد کردیم با راننده درگیری لفظی پیدا کردیم فرید اومد بالا جلو تر راننده پلیس راه نگه داشت دفترچشو نشون بده فرید کس کش پیاده شد رف به پلیسه گف من داشتم نماز میخوندم تو نمازخونه این حرکت کرد! یارو رو پونزده تومن جریمش کردن! :)) خلاصه اقا رسیدیم مشد ما رو بردن ردیفی تو مسجد خابوندن کس کشا! ما دیدیم اصن اینجا نمیشه موند نصف شبی ساکامونو برداشتیم رفتیم هتل گرفتیم شب اول نیما رفته بود به رزوشن هتل گفته بود فیلم سوپر داری بیا بریز تو این موبایل من قربونت برم کارم گیره! یارو قاطی کرده بود این کس کش هم با لبخند زده بود رو شونه یارو گفته بود دمت گرم افرین افرین میخواستم امتحانت کنم! :)) خلاصه هزار و صد ماجرای دیگه تا اینکه ما شب سوم یادمون اقتاد پسر اومدیم مشد بریم حداقل یه زیارت بکنیم از همون ورودی این کس کشا مسخره بازی در اوردن الکی گریه میکردن خودشونو میزدن زمین تا حیاط اول اونجا یه ویلچر دیدیم من گفتم اقا بیاین اینو برداریم یکی بشینه روش راحتر رامون میدن کس کشا گفتن نه خودت بشین ما ببریمت خلاصه از توی حیاط من نشستم رو ویلچر اینا منو بردن تو حرم حالا بعضی وقتا ادای معلولای ذهنی رو درمیارم ملت کرک و پرشون میریخت منو میدیدن! خدایا منو ببخش
خلاصه اقا رسیدیم توی حرم تا دم ضریح راحت رفتیم از اونجا به بعد چشتون روز بد نبینه شلوغ شد این ملت اومدن منو با ویلچر بلند کردن رو دستشون بردن دور ضریح گردوندن! از یه ور این حرومزاده ها میخندیدن از یه ور فرید داد میزد یا امام رضا یا اقام علی ابن موسی الرضا ترو جان خواهرت خانوم معصومه ما از تهران اومدیم پابوست که فقط خودت این داداشمو شفاش بدی! منم ریده بودم به خودم که یموقع اینا میفهمن من چیزیم نیس داریم مسخره بازی درمیاریم از یه ور هم هی این ویلچر چپ و راست میشد دلم اشوب شده بود
اخر یکی از این خادما اومد یه عالمه لباس بچه و پارچه تو دستش گف جوون اینا رو از اون بالا بزار رو سقف ضریح منم گرفتشمون اومدم اینا رو پرت کنم ملت هول دادن این ویلچر یه وری شد داشتم شوت میشدم پایین چهار چنگولی مثه کوالا ضریح رو چسبیدم! از اونجا هم پریدم زمین! ملت ریختن سرم هر کی از یه ور منو میکشید پیرنمو جر واجر کرده بودن!
منم ترسیده بودم فک کردم اینا فهمیدن مسخره بازیه داد میزدم یا امام رضا گه خوردم! بعدش دیدم همه یا رضا یا رضا میکنن فهمیدم نه بابا این کسخلا فک کردن من شفا گرفتم اینچوری میکنن!!
خلاصه فقد دعا کردم ملت با شرت و شلوارم کاری نداشته باشن هر کاری میکنن بکنم تموم شده ما بریم! اخر سر بچه ها اومدن زیر بغلامو گرفتن برداشتن بردن بیرون!
الان هشت ساله من دیگه مشد نرفتم!

بدونین قدرشو

اونایی که مادر دارن حضرت عباسی قدرشو بدونن برن دست مادرشونو بگیرن ماچ کنن
اونایی که مثه من مادر نداشتن میدونن این بی مادری چه دردیه لامصب هیچی نمیتونه جاشو پر کنه هیچی
من دوره دبستان تو زنگ تفریحا حسرت به دل یه لقمه نون پنیری که مامانا واسه بچه هاشون میگرفتن میزاشتن تو کیفشون هنوز که هنوزه سر دلمه

جماعت موج سوار

نوت کسشر بزار ملت بیان دویست تا لایکت کنن زیرش بگن بخندن عشق کنن
نوت درست حسابی و عمیق بزار یکی و نصفی لایک میخوره اونم مرامیه
بعد یارو سیلیبریتیه بگه ای وای امروز اسهال شدم! خلق الـاّـه میریزن شیرشم میکنن
بعد اون تازه وارده که عینه بچه کلاس اولیا گوشه حیاط وایساده بیاد یه چیز ماورایی بگه نهایتن یکی واسش کامنت میزاره اونم مینویسه وی پی ان سرور المان ماهی دو تومن!

یوسف اباد و باتوم

یه چی یادم اومد اخریشه بگم برم بعد انتخابات منو تو یوسف اباد گرفته بودن منم خب الان پیر شدم خیر سرم یه زمان قهرمان سنگین وزن کشوری بودم
یه گروهبان و دو تا سرباز منو میکشیدن منم اونا رو میکشیدم اخر سربازه افتاد تو جوب گروهبانه رو بغل کردم فرار کردم سمت جماعت :)) کس کش از یه ور با باتون میزد تو کمرم از یه ور هم داد میزد جون مادرت بزارتم زمین! اخر موتوریا از کوچه دراومدن جلومو گرفتن دستبند زدن بردنم سوار مینیبوس کردن
کاری نداریم بابای بدبختم چقد پول داد و پارتی پیدا کرد بعد دو شب منو دراورد میخواس پروندمم پاک کنه رفتیم با یکی دادگاه انقلاب پروندمو در اوردیم دیدیم نوشته ایجاد اشوب علیه امنیت ملی و تخریب اموال عمومی و قصد دزدیدن مامور نیروی انتظامی! :))))))))

مسیج عنیجی

بسیجیه بهم مسیج داد احساس میکنم گوشیم بوی گلاب گرفته!

شوهر عمه یتیم

یبارعمم اینا خونه ما بودن منم از بیرون رسیده بودم شاش از چشام داشت میزد بیرون
پریدم در دسشویی رو با لگد وا کردم دیدم شوهر عمم با اون کون سفیدش عینهو بچه یتیما نشسته سر کاسه توالت با چشای گرد شده گرخیته زول زده به من!
همچین هول کرده بودم بجا اینکه درو ببندم برگشتم گفتم سلام عمو مهرداد احوال شما؟ چه خبرا ؟!
هیچی دیگه کس کش کولی بازی دراورد داد بیداد کرد همه ریختن فک کردن من به مرد پنجاه ساله نظر داشتم!

مرد بودن و نبودن

مرد بودن به تعداد زنایی که زیرت خوابیدن نیست
مرد بودن زن رو به چشم سوراخ دیدن نیست
مرد بودن ینی رفتن زیر بار یه کوه تعهد
مرد بودن ینی یه دنیا غیرت و تعصب
کلمه مرد حرمت داره با مرد گفتن به هر نامرد این کلمه رو به نجاست نکشین.

من گدا نیستم

خانوم و اقای پیری که اون شب کنار دریا پاچه هاتون رو زده بودین بالا، دس همو گرفته بودین داشتین راه میرفتین
فک کردین من گدام که نشستم رو شن ها دارم گیتار میزنم اون پونصدی لوله شده هه رو دادین بهم!
به حرمت عشقتون سه ساله اون پونصدی رو نگهش داشتم.
دوستتون دارم

سید حسن و امام

سید حسن نوه امام درباره ایشان میفرماید: عمام خیلی به فکر اهل منزل بودند
صبح ها هنگام بلند شدن برای نماز بخاطر راحتی اهل منزل بلند بلند میگوزیدند که همه را بیدار کنند.
حتی یکبار عمام اسهال بودند ، ترسیدند بگوزند ، فاجعه ای رخ دهد برای همین با دست شیشکی بستند!

خسته ام

خسته ام
چون پدری که پس از ماه ها کارگری حقوقی دریافت نکرده و توان نگاه کردن در چشمان دختر کوچکش را ندارد.

و باز هم پسر خاله الت پریش

بعد عرضم به حضور همین پسر خاله الت پریشم هس یبار از این ریشای متال بازا گذاشته بود بعد تو دانشگا یه دختره بهش گفته بود بسیجیه کثافت! بعد اینم برگشته بود گفته بود کسخل من خونواده مادریم همه جک و جنده خونواده بابامم همه عیاشن کجای من بسیجیه؟!!
کس کش همه جا انتحاری ریده به خاندانمون!

وایلد وادی

بعد اقا ما رفته بودیم دبی یه پارک ابی دارن اسمش وایلد وادیه بعد همه لخت و پتین دیگه خودتون میدونین بعد فک کن اون وسط یه عرزشیه با زنش اومده بودن به همین نون بربری که دستمه برکت خدا قسم با مانتو چادر رفته بود تو اب! بعد یه تونل ابی داره ادم که از اون بالا لیز میخوره میاد پایین ادرنالینش میزنه بالا جیغ و داد که میکنه سر پیچ تونل دوربین هس ازت عکس میندازه که اگه بعدن خاسی بدن بهت بعد یارو رفته بود دعوا که کس کشا واسه چی از زن من عکس انداختین یالا پاکش کنین! :))

نوش داروی شکست عشقی

اسم این نوت رو گذاشتم نوش داروی شکست عشقی!
این نوت رو چند سال پیش بعد از گذروندن یه دوره خیلی سخت روحی نوشتم یبار به یکی از دوستام که توی یه رابطه عشقی شکست خیلی سختی خورده بود دادم خوند که خیلی هم کمکش کرد از اون به بعد هرکدوم از دوستام میره تو وضعیت بحرانی اینو واسش میفرستم

ادعایی ندارم ولی حالا واسه شما هم اینجا میزارمش که گوشه ای از تجربه ها و در نهایت شکست های عشقی متعددم رو بازگو کنم شاید جایی به دردتون خورد:
اولا که تو یه رابطه وقتی دیگه احساس میکنی دو طرف از دروغ ها، مشکلات ، بحث ها و از دعوا های متعدد سر جزییات خسته شدین ودیگه اعتمادی بهم ندارین بدون که دیگه تمومه و هیچ وقت درست نمیشه
جالب اینجاست که اینجور وقت ها عشق هم به نهایت خودش میرسه ولی به قول یکی از گودریا: رابطه ای رو که مرده هر 5 دقیقه یکبار نبضش رو نگیر دیگه مرده...
وقتی فهمیدی رابطت دیگه مرده سعی کن تو اول تموش کنی، تو بگو که باید از هم جدا شیم اونوقت 80 درصد از لحاظ روحی تو نسبت به اون جلو تری، مثل وقتی میمونه که چیزی رو که دوستش داری خودت رها میکنی و میبخشی
ولی اگه اون اول رابطه رو تموم کنه 80 درصد تو شکست میخوری و فقط 20 درصد اون
این هم مثل وقتی میمونه که چیزی رو که عاشقشی و بدون اون میمیری یکی به زور ازت می دزده ،چیزی هم که دزدیده میشه دیگه برنمیگرده ولی تو توی این حال اینو نمیتونی درک کنی...
وقتی که اون تموم کرده نباید بهش التماس کنی که برگرده هر چقدر بیشتر پا فشاری کنی بیشتر فرار میکنه ،هر چقدر بیشتر زجه بزنی بیشتر دوست داره که به التماس بندازتت ،هر چقدر بیشتر وعده و قول بدی بیشتر شک میکنه و دور میشه فقط راهش بی محلیه مطلقه...
نگو تا یه هفته صبر میکنم بعد اگه زنگ نزد من میزنم به خودت هرگز قول نده
بگو کلا هر وقت زنگ زد یعنی دوستم داره اگه نزنه یعنی این رابطه و دوست داشتن از بیخ اشتباه بوده...
باز هم میگم بیشترین راه جذب کردن و کشیدنش طرف خودت با بی تفاوتی و تحریک کردن حس حسودیشه.
بزار به گوشش برسه که داری زندگیت رو میکنی و خوشحالی.
وقتی که یه رابطه رو بهم میزنی سعی کن تمام عکساشو پاک کنی اگه دلت هم نمیاد بزارشون جایی که هیچ وقت چشمت بهشون نخوره ، سعی کن هر چیزی که تو اتاقت یاده اون میندازتت از جلو چشمت برداری و قایم کنی
(میدونم الان میگی حتی نفسام هم با یاده اونه)
ولی تا جایی که امکان داره وسایلی که خیلی باهاشون خاطره داری رو پنهان کن از جلوی چشمت
کادوهاش، لوازمی رو که با هم خریدین، لباس هایی که باهاش خاطره داری و مخصوصا عطری که تو رو یاد اون میندازه اون عطر رو از لباسات بشور و دیگه نزن و قایمش کن که نبینیش که وسوسه نشی بری بوش کنی که این عطر تمام خاطرات رو میاره جلوی چشمت...
تنها چیزی که میتونه بهت کمک کنه زمانه هیچکس نمیتونه کاری کنه حتی خودت.
سعی کن زمان تنهاییت رو به حداقل برسونی و بیشتر تو جمع باشی
خیلی کم تو اتاق تنها و بیکار بمون ،تنهایی و بیکاری فکرتو فقط به سمت اون سوق میده.
سعی کن حتما حتما با یکی حتی شده یه روسپی رابطه جنسی ایمن برقرار کنی این خیلی مهمه
(میدونم الان باز میگی من اونو فقط واسه خودش میخوام)
میدونم الان بیشترین چیزی که از رابطه جنسی میخوای فقط یه لب و یه بغل گرمه نه بیشتر
ولی باید حس شهوتت از بین بره که جای خالی اون لب و بغل بیشتر به دلتنگیات اضافه نکنه
به هیچ عنوان اهنگ غمگین و خاطره دار گوش نده این باز خیلی مهمه موسیقی چیزیه که میتونه تنفر رو به عشق و عشق رو به تنفر تبدیل کنه و روحت رو باز به سمت اون بکشه.
بیشتر به ظاهرت برس هر چقدر تمیز تر و شاداب تر باشی بیشتر روحیت برمیگرده.
حتما سعی کن وعده های غذاییت رو کامل بخوری این گرسنگی و فشاری که خودت متوجهش نیستی به اعصابت میزنه و خیلی بیشتر خرابت میکنه مخصوصا اگه سیگار هم میکشی خیلی سخت گرسنگی رو حس میکنی.
سیگار فقط دقایقی تو رو اروم میکنه ،مشروب فقط ساعتی دردت رو تسکین میده
دقت کن که اینا همش زود گذر و مسکنه درمان نیست بعدش با یه حال بدتر برمیگردی سر نقطه اول پس به حداقل برسونشون که بتونی لااقل جسمت رو حفظ کنی.
هر وقت به خود کشی فکر کردی سریع به زمانی فکر کن که پدر مادرت سر قبرت چه حالی دارن
(دلیل اینکه خودم چند بار منصرف شدم فقظ تصور اینکه بعد از من بابام خودش رو اتیش میزنه بوده)
کاش اون روز هایی که ماه ها خودمو تو اتاق حبس کرده بودم و بجای غذا سیگار میکشیدم و زاناکس و ترامادول می خوردم یکی بود این حرف ها رو بهم میزد و خودم کمتر تجربش میکردم...

پدر و دیگر هیچ

فیلم هندی

تو فیلم هندیه یارو پرواز که کرد هیچی!
تنهایی زد یه گردانو کشت بازم هیچی!
تا اخر سه تا پدر و شیش تا برادر هم پیدا کرد اونم هیچی!
دیگه خب با سر قطع شده تو رودخونه شنا کردنتو من کجای دلم بزارم اخه؟!

میم مثله

میم مثل مادر
دوازده نفر رفتیم سینما همشون اشکشون در اومد بجز من
البته از اون دوازده نفر هر دوازده تا مادر داشتن بجز من

یک نوت طولانی

این نوت طولانی و هیچ نکته طنز و جالبی هم نداره کسایی که میخونن منتظر چیز خاصی نباشن شاید حوصله سر بر ترین متن دنیا باشه:

چند روز پیش بابا زنگ زد گف دانی یادم نبود دادم دو جفت بوت چرم دوختن یکیش سایزش ادمیزاده مال منه یکیش هم چهل و هفت ، واسه تو سفارش دادم برو بگیرشون مال منم بفرس. یه عالمه خر کیف شدم چون امسال انقد چرت و پرت خریده بودم دیگه خودم پول نداشتم بوت بخرم
رفتم خیابون سعدی از یارو گرفتمشون خیلی هم از طرحش خوشم اومد سلیقه بابام همیشه خوب بوده دو تا نیم بوت قهوه ای یک شکل با خطوط ریز سیاه ندید بدید بازی همونجا پوشیدمش راه افتادم!
برگشتنی تو سعدی یه کاری داشتم کارمو کردم رفتم همونجا توی ساندویچی مغز و زبون سفارش دادم پامم انداختم رو پام که کفشام کامل معلوم بشه بعد مثل گاو شروع کردم به خوردن پنج دقیقه بعد یه زنی با یه دختر بچه ده ، نه ساله اومدن تو دختر بچه از همون دقیقه ورودش زل زد به کفشام میتونستم برق بوتامو توی چشماش ببینم یه نگا انداختم دیدم تو این سرما یه سندل پاره پاشه و ناخونای رنگ لاک رفته و انگشتای پینه بسته پاش معلومه.
زنه پرسید کالباس چنده؟ یارو گف ژامبون دو و دویست پرسید از اون ارزون تر چی؟ یارو با بی حوصلگی گف خشک هزار و هشتصد ، مارتادلا هم هس هزار و دویست تومن زنه از زیر چادر دس کرد تو جیب مانتوش پولای صد تومنی دویست تومنی رو در اورد گف نهصد تومن بیشتر ندارم یدونه بده این بچه بخوره سیر شه مسافرم ،غریبم تو این شهر ثواب داره یارو با یه حالت حمله گف برو بیرون مینم کمیته امداد نیست که ، روزی ده تا از این ثوابا کنم سر ماه زن و بچه خودمم گشنه میمونن
زنه هم سرشو انداخت پایین دس دختره رو گرف رفتن بیرون.
لقمه تو گلوم مونده بود نگاه دختر بچه همینجوری جلو چشام میومد و میرف خواستم برم صداشون کنم بگم بیاین من واستون بخرم ولی نتونستم ،
از سر بی غیرتی از سر بی وجدانی از سر خوی حیوونی که دارم نتونستم از جام بلند شم.
گذاشتم برن دیگه میلی نداشتم بقیه ساندویچمو بخورم گذاشتمش رو میز پاشدم حساب کردم اومدم بیرون رسیدم سر سعدی برم سوار ماشین شم دیدم همون زن و دختر بچه نشستن کنار خیابون خوشحال دستمو کردم تو جیبم یه دو هزار تومنی دراوردم که برم بدم بهشون ولی دلم میخواس تواناییشو داشتم بهشون یه کمک اساسی میکردم دلم میخواس ببرمشون خونه واسشون غذا درست کنم بهشون لباس بدم دلم میخواس انقدر پول داشتم که واسشون خونه میخریدم و یه کاری دست و پا میکردم واسشون اخه مگه با این دو هزار تومن چی کار میتونستن بکنن دس کردم تو جیبم هر چی دارم بدم بهشون.

نه به نیت اینکه کمکشون کنم فقط واسه اینکه این عذاب وجدان این حس گند ازم دور شه دیدم کلن هفت تومن بیشتر ندارم گفتم دیگه اگه اینو بدم حداقل امشب رو یه چیزی میخورن یهو یاد نگاه دختر بچه افتادم یاد کفشاش یاد اینکه زنه گفت مسافرن پس بقیه بدبختیشون چیکار کنن؟ وسط خیابون انگار گذاشته بودنم لای منگنه استرسی بهم وارد شده بود که میخواستم همونجا بمیرم و این دنیای گه و انصافشو نبینم.
یهو یه فکری زد به سرم بدو بدو دویدم رفتم پیش همون کفاشه گفتم میخوام اینی رو که واسه من دوختی رو پس بدم گف اقای رسولی جدا از اینکه پوشیدیش این کفش سفارشیه سایزشم بزرگ پاست اینو من به این راحتیا نمیتونم رد کنم داشتم میمردم از خجالت ولی دیگه زده بودم به بی خیالی وایسادم سه ساعت بهش خواهش و التماس کردن نمیدونم چی فکر کرد پیش خودش که شاید میخواد باباشو تیغ بزنه شاید یه کثافتکاری کرده الان مونده توش پول لازمه.

خلاصه سرشو تکون داد گف بابات واسه این سایز چهل و سه صد و سی تومن پول داده واسه این چهل و هفته هم صد و چهل و پنج تومن من نهایت میتونم بهت صد تومن بدم
یه خوشحالی وجود منو گرفت انگار تمام دنیا رو دادن به من گفتم خوبه خوبه باشه کفشا رو در اوردم کفشای خودمو پوشیدم دیدم بازم سرشو تکون داد گفت پسرم به من ربطی نداره خودت میدونی ولی جوونی قدر سلامتیتو بدون! نمیدونم با قد صد و نودی و هیکل چهار شونه من چطوری به مخیلش خطور کرد که من میتونم معتاد باشم
دلم نمیخواس چیزی رو توضیح بدم دوست داشتم همینطوری که فکر میکنه فکر کنه تراول چکو ازش گرفتم یدونه از این لبخندا : ) هم زدم اومدم بیرون.
با این شکم قلمبم مثل اسب هن هن میکردم و میدویدم عرق بدنم پشت گردن تازه اصلاح شدمو بدجوری میسوزوند رسیدم دیدم سر جاشون نیستن! داشتم دق میکردم دلم میخواست دنیا تموم شه
فکر میکردم همه تلاشام از روی جو گیری و سادگی بوده، فکر میکردم لیاقت اینو نداشتم که یبار هم که شده از یه چیزیم بگذرم و به کسی کمک کنم ، فکر اینکه بعدش دیگه با چه رویی برم بگم کفشامو میخوام، فکر اینکه اگه بابا اومد پرسید بوتات کو؟ چی بگم ،حس یه احمق، حس یه ادم ساده لوح که فقط یه هیکل گنده داره و یه شخصیت احساساتی یه حس متنفر بودن از خودم رفتم جلو رسیدم سر پیچ خیابون دیدم نشستن اونور خیابون موهای تنم سیخ شد انگار خدا بهم گفت انقدر هم بی لیاقت نیستی
رفتم جلوشون خم شدم نمیدونستم چی بگم ادم ضعیفی ام تو این چیزا میترسیدم بهشون ترحم کنم ، میترسیدم بدتر غرورشونو بشکنم دختر بچه تا منو دید گف اون کفش براقات کو پس؟
قلبم داشت از دهنم میومد بیرون از اون شخصیت با اعتماد به نفس و لیدری و بلبل زبونیام تو جمع هیچی نمونده بود گفتم اونا که مال من نبودن مال صاحاب کارم بودن دستمو کردم تو جیبم تراول رو در اوردم گذاشتم رو چادر خانومه
لال شده بودم میخواستم زمین دهن وا کنه من برم توش خجالت میکشیدم ، از خودم از اونا از عدل و انصاف این دنیا از روزگاری که یکی گوشه خیابون گشنه با کفش پاره نشسته یکی هم از سر شکم سیری دو تا دو تا کفش داره.
من من کنون به خانومه گفتم اینو من ندادم اینو یه اقایی تو اون ساندویچی شما رو دید داد به من که بدم بهتون
زنه اشک تو چشاش جمع شده بود میدونستم که فهمید دروغ میگم پاشدم رومو برگردونم برم که یموقع پولو نزنه تو صورتم بغض کرده بودم چونم داشت میلرزید دیدم از پشت داره بلند بلند دعا میکنه: خدا رو به ابروی علی قسمش میدم هر چی تو زندگیت خاستی بده بهت خدا رو...
نمیتونستم خودمو کنترل کنم گوله گوله اشک میریختم اشکی که چند ساله از روی غم های زیاد دلم بسته شده بود و نمیتونستم حتی یه قطره هم گریه کنم.
ادما از روبرو داشتن نگام میکردن یه پسر توپولی که گونه هاش از سرما سرخ شده بود و داشت گریه میکرد.

اخر سر اینم اضافه کنم که همه این کارام واسه خودم بود واسه اینکه از شر عذاب وجدان و اون حسی که قلبمو داشت فشار میداد راحت شم من کوچیکترین قدمی واسه کمک کردن به کسی تا الان برنداشتم همش اون حسه که مجبورم کرده وگرنه من ادمی ام که از خودم ریا کارتر توی دنیا ندیدم ادمی ام که تو یه خیابون شلوغ به یه گدا پول میدم که مردم تو دلشون بهم باریکلا بگن ادمی ام که اگه واسم چیزی جنبه ریا و تزویر نداشته باشه انجامش نمیدم همین متنی که واستون نوشتم هم همش از روی ریا بود نیاین این زیر افرین و تو مردی دانیال و اینا نگین.
نقطه

داف های شاه

یبار با بچه ها جلو در باشگاه وایساده بودیم یه خانوم سن بالا ولی خیلی خوش تیپ و داف اومد از جلومون رد شد
یکی از بچه ها گف خدا شاه رو بیامرزه چه در و دافایی رو گذاشت و رفت!
خانومه هم درجا برگشت گف عزیزم خدا خمینی رو هم لعنت کنه که کره خرایی مثه تو رو گذاشت و رفت!

معامله

امروز سر جلسه امتحان به یه دختره پنش تا سوال رسوندم اومد تو محوطه ماچم کرد!
میدونسم اینجوریه ورقمو باهاش عوض میکردم!

اون با بقیه فرق داره

یه دوره ای هم بود فک میکردم اون با بقیه فرق داره
البته فرق هم داشت ها از بقیه بیشتر رید به زندگیم

عمه بازرس

امروز عمم اومده بود خونم بازرسی دیدم رفت تو اتاقم پش سرش رفتم جلو در اتاق وایسادم دیدم دستشو دراز کرده سمت اکواریوم بعد این ماهیا هم گوشت خوارن زودی اومدن بالا برگشته به ماهیا میگه این ندید بدید بازیا چیه؟ فردا یه غریبه بیاد تو این خونه اینجوری کنین فک میکنن این بچه تا الان اینجا گشنه و تشنه نگهتون داشته!

پل رام نشده

یبار داشتم از روی این پل های عابر پیاده که پله برقی دارن میرفتم بالا یه پیرمرده هم با عصا سوار شده بود داد میزد هــُـش هــُـش اروم!

تا جا داش زدنمون

یه رفیق کس کشی هم داشتیم یه شب یه ماشین اومد دقی از عقب زد به ماشین ما چیزی هم نشد خواستم برونم بریم گف نه وایسا این گاو رو حالیش کنم!
پیاده شد طبق معمول فش خار مادر کشید، یهو دیدم دو تا دختر پیدا شدن جیغ و داد و فش! زنگ زدن دوس پسراشون جاتون خالی یه ربع نگذشته دیدیم یه پراید پشتشم یه وانت پیکان ادم عینو تزارا ریختن سرمون
کس کش اون وسط برگشت گف اقا این داشت به دوس دختراتون فش میداد تازه میخواس بزنتشون من نزاشتم!!
هیچی دیگه انقد زدنمون من داشتم بالا میاوردم!

دختر روس و حافظ

از نمونه کسکشیام تو این چن روز این بود که این دختر روسه کتاب حافظ رو دید پرسید این چیه؟
گفتم با این فال میگیریم و اینا گف واسه منم وا کن بگو چی گفته منم گفتم اینجوری نمیشه که اول هر چی من گفتم باید تکرار کنی بعد مجبورش کردم یه حمد و سه تا قل هو الـآّـه بخونه با یه الا ای خواجه حافظ شیرازی!

بوی کله پاچه میاد

اعتراف میکنم یه شب با بچه ها اومدیم ادای این یارو که فیلمش تو یوتیوبه میگوزه فندک میگیره زیر کونش که شعله ور شه رو دراریم نوبت من شد شلوارمو در اوردم اومدم اماده شم هنوز کاری نکرده کسکشا فندک اتمی رو گرفتن به من همه پشمای کونم اتیش گرفت تا یه هفته از خونه بوی کله پاچه میومد!

کس کش مریض

اعتراف میکنم یه دختری هست تو فامیلمون ایشون سی و دو سه سالشه الان چن ساله نمیدونم حالا شوخی جدی هر وخ رفتیم خونشون تا یه جای خلوت پیدا کرده منو وحشتناک انگشت کرده! کس کش مریض

نخند اقا باباش میبینه

یه سری هم بابای یکی از رفیقامون فوت کرده بود زنگ زدن بهمون که پاشین بیاین مسجد مراسم، یکم هم باهاش شوخی کنید روحیه بدین بهش از این حال بیاد بیرون .
پاشدیم رفتیم مسجد وسط ختم باباش انقد کسشر گفتیم بنده خدا نمی دونست واسه باباش گریه کنه یا خودشو نگه داره نخنده! هی میخندید میگف کس کشا مثلن بابام مرده ها بعد گریه میکرد! دوباره کسشر میگفتیم هار هار میخندید باز میگف نکنید کونده ها روح بابام داره نگا میکنه! دوباره گریه میکرد!

پایتخت

یبارم داشتم از در مجتمع کامپیوتر پایتخت میومدم بیرون خوردم به یه دختر پسره... پسره هم از اینا که تومونشون از کونش داش میوفتاد سر جمع چهل کیلو نمیشد! برگشت گف مگه کوری نعره خر!
منم با صد و نود سانت قد و صد و ده کیلو وزن وایسادم سه ساعت دولا راست شدن و ببخشید ببخشید گفتن اخر سر هم بچه سوسول زد تخت سینم گف برو گمشو تا گردنتو نشکوندم!
وایسادم اینا یکم رفتن جلوتر پسره رو صداش زدم گفتن اقا یدیقه میشه خودتون بیاین سینشو عینو خروس لاری کرد اومد جلو گف ها چته؟ دهنمو بردم کنار گوشش اروم گفتم: ببین جلو دوس دخترت بودی نخواستم غرورتو بشکنم وگرنه همچین اینجا ناقصت میکردم تو سرد خونه ننه بابات نشناسنت! بعد بلند بلند که دوس دخترش بشنوه گفتم به هر حال من واقعا عذر میخوام از خدمتتون!
اینو گفتم همیشه یادتون باشه هیچ وقت تحت هیچ شرایطی غرور هیچ مردی رو جلوی زن و بچش نشکنین زن و بچه رو مردشون خیلی حساب میرن

اول فکر کن بعد حرف بزن

قبل از خوندن بگم این مطلب به نسبت طولانیه هم اینکه مث بقیه نوتام خنده دار نیس:

من از بچگی مادر نداشتم و چون خواهر و برادری هم نداشتم از همون اول بابام از لحاظ عاطفی واسم هم بابا بوده هم مامان هم خواهر و هم برادر از لحاظ مالی هم زندگیشو واسه من خرج کرده.
از همون بچگی هیچوقت معذب نبودم از اینکه بگم من مادر ندارم.
بابام یه کاری کرده بود که جای خالی مادر و خواهر برادر هیچوخت تو زندگیم حس نشد
فقط یه بار هشت سالم اینا بود با یه خونواده ای که یه دختر هم سن من داشتن رفتیم پارک شفق. اونجا یه خونواده ایو دیدیم که ظاهرا با ما اشنای دور بودن و اونا هم یه دختر هم سن و سال من داشتن همینجوری ما سه تا بچه داشتیم بازی میکردیم تو پارک من یکم جلوتر داشتم میدویدم یهو دیدم این دختره که ما رو میشناخت به اون دختره گفت چیزی از مامانش نپرس مامان نداره بچه طلاقه!! میتونم بگم تا این سن هیچ حرفی انقدر خرابم نکرد که این حس ترحمی که به من شده بود داغونم کرد تا یه هفته بعد از اون ماجرا من توی حال خودم نبودم این در شرایطی بود که اولا اون دختر بچه از روی حسن نیت این حرفو زده بود که مثلن من ناراحت نشم از طرفی هم اصن با اون سن چه میفهمید بچه طلاق چیه!؟ این حرفی بود که از روی صحبت های پدر و مادرش توی خونه شنیده بود.
خواستم بگم توی حرفامون بعضی وقتا یه کلماتی وجود دارن که نفهمیده به کار میبریمشون و طرفمونو خرد میکنیم باید بفهمیم که معنی حرفی که میزنیم چیه و طرفمون با شنیدنش چه فکری میکنه تنها نیت حرف مهم نیست مهم اینه که مخاطبمون از اون چه برداشتی میکنه.

اخوند کرم دار

یه سری ده دوازده سالم بود تو خیابون به اخونده گفتم خسته نباشین حاج اقا! برگشت گفت بیا برو ما خودمون یه ملتو سر کار میزاریم! گفتم اخه من که هنوز چیزی نگفتم؟ برگشت گف سلامه گرگ بی طمع نیست! یکم فاصله گرفتم گفتم میبینی کرم از خودته!
مرتیکه با عبا و عمامه سه تا خیابون داشت دنبالم میکرد!

خدمت به جامعه پزشکی با تخمام

اقا من یبار دوره بلوغم یکی از بیضه هام به شدت باد کرد! تنهایی خودم پاشدم رفتم یکی از کلینیک های وابسته به دانشکده علوم پزشکی!
اول یه دکتر میانسالی اومد سوال و جواب بعد گفت برید روی تخت دراز بکشید شلوارتون رو هم در بیارین بیام معاینتون کنم!
منم رفتم شرت و شلوارو با هم کشیدم پایین تشکیلاتو ریختم بیرون منتظر تا دکتر بیاد!
اقا چشتون روز بد نبینه یهو دیدم دکتره دیوس با هف هش تا دختر و پسر دانشجوی پزشکی ریختن تو!
کس کشا نزاشتن به خودم بیام دست انداختن بیضه منو گرفتن شروع کردن به تشریح دادن ینی قشنگ رنگ من عینهو تربچه شده بود! هیچی دیگه حدود یه ساعت هر کدوم داشتن با تخمای من درس یاد میگرفتن!
جدای از ریده شدن به اعتماد به نفسم الان خیلی خوشحالم که یه خدمتی به جامعه پزشکی کردم!

بچه شهروند نبرین

امروز دختر بچه فامیلمونو بردم شهروند گذاشتمش تو چرخ داشتم خرید میکردم.
یهو اشتباهی به جا پنبه، نوار بهداشتی انداختم تو سبد! جلو جماعت برگشت داد زد: دانیال این نوار بهداشتیه! نوار بهداشتی واسه چی برداشتی؟ دانیال نوار بهداشی ماله کیه! تو مگه پسر نیستی!
گند زد به همین یریزه ابرویه باقی موندم رفت

غمگین ترین صدا ها

از غمگینترین صداهایی که توی عمرم شنیدم یکیش صدای خش خش جاروی رفتگر محلمونه که همیشه نیمه های شب توی این سرما میاد زیر پنجره اتاقمو جارو میکشه انگار چنگ میزنه به روحم انگار همه عدل و انصاف این دنیا رو با صدای جاروش تو گوشم فریاد میزنه

اشهد ان لا الله الا الله

یبارم رفتم درمونگاه امپول بزنم یه دختره دانشجوی پرستاری بود معلوم بود خیلی تازه کاره همینجوری که سرنگو تو دستش گرفته بود لرزون لرزون اومد سمت من گفت بسم الـاّـه الرحمن الرحیم!
منم از ترسم گفتم أشهد ان لا الاه اله الله!
هیچی دیگه انقد خندید خدا رو شکر نتونست بزنه یکی دیگه اومد زد!

خیال پردازا

منم یبار پنج شیش سالم بود تو پارک تنهایی داشتم بازی میکردم یهو یه دختر هم سن و سال من با موهای بلند طلایی و خنده های خیلی قشنگ اومد تو پارک منم زودی رفتم دستشو گرفتم گفتم بیا با هم دوست بشیم دستشو از دستم کشید گفت من خودم دوست دارم!
هیچی دیگه منم هولش دادم افتاد زمین عر زد رفت!
نتیجه گیری خاصی نداشت! چه انتظاری داشتین میخواستین بگم طرف دختر شاه پریون بود بعد بزرگ شدیم ندادنش به من عاشق هم بودیم بعد من رفتم اژدها رو کشتم اونم موهای بلندشو انداخت پایین رفتم بالا!؟ کس کشای خیال پرداز

کاشکی مگس بودم

منم همیشه دوس داشتم مگس بشم شبا برم از پنجره اتاق خواب ملت سکسشونو نگا کنم جق بزنم!

کنترل گوز

هر وخ تو اتاق تنها بودید و خواستید بگوزید حتما هنسفری را از گوش خود درارید شاید کس کشی ان سو تر گوش هایش را تیز کرده باشد که به ابروی شما لطمه بزند .
ستاد جلوگیری از حوادث یهویی

بابانوعل

از بابانوعل میخوایم که از لوله دودکش بیاد پایین این غمو از خونه ما ببره نمیخوایم چیزی بیاره واسمون.

ایت الله بالش خیس

یکی از نشونه های راز و نیاز با خدا اون بالشیه که شبا خیس میشه

بدون رفاقت چیه

یه خاطره میگم بدونی رفاقت چیه: یه سری 4شنبه سوری یکی تو کوچه مست کرد روسری یه دختره رو جلو بابای پیرش از سرش کشید پایین. ما هم فردین بازیمون گل کرد رفتیم با یارو درگیر شدیم. رفت از ماشینش قمه اورد زد بالای سینه منو پاره کرد. تی شرته سفیدم قرمز شده بود از بس خون رفته بود.
از بخیه و اینا هم میترسیدم همونجوری رفتیم خونه. گرفتم خوابیدم رفیقم تا صبح این دو تا قسمت گوشت جدا شده سینه منو با یه دستش بهم چسبونده بود و یا یه دستش هم یخ گذاشته بود روش. صبح که پاشدم دیدم خون بند اومده جای زخم هم بسته شده ولی رفیقم هنوز نخوابیده.

راننده تاکسیشم

بابام هر بار بهم پول میده چیزی بگیرم یادم میره بقیشو بهش پس بدم دیروز پنجاه تومن داده بود یه فیش چهل و سه تومنی رو بریزم باز یادم رف بقیشو بدم بهش امروز برگشته میگه کس کش تو از راننده تاکسیا هم بدتری چرا هیچوقت بقیه پولمو پس نمیدی!
:))

هم تو ریدم هم بیرون

یبارم شیش هف سالم بود داشتیم با اتوبوس میرفتیم شیراز واسه شام جلوی این رستوران سر راهیا نگه داشت منم تنهایی رفتم دسشویی بعد بلد نبودم با افتابه خودمو بشورم این دیوسا هم هی در میزدن اهم اهم میکردن منم هول شدم نصف ریده نریده شلوارو کشیدم بالا درو وا کردم اومدم فرار کنم بجای اینکه راهرو رو سمت در بدووم برعکس دوییدم خوردم تو دیوار!

لینک مخاطب خاص

:))))) یکی از فیسبوکیا بهم مسیج داده این مخاطب خاص که اینا میگن کیه؟ لینک پروفایلشو بده :))

قتادی عبادی

بعد یه همکار گیجی هم داشتیم یبار اومدم بهش گفتم خدایی دم این شیرین عبادی خیلی گرمه کسخل برگشت گف جدی؟ ادرسشو بده هفته دیگه تولد خانوممه کیک تولدش رو برم از اونجا بخرم!
و ما نعره زنان سر به بیابان نهادیم!

عروس هم نشدیم

همیشه دلم میخواس عروس بشم بعد بریم خونه مادر شوهرم اینا زندگی کنیم بعد مادر شوهرم و خواهر شوهرم اذیتم کنن مثله کوزت ازم کار بکشن بعد وختی میگن واسمون چایی بیار بشاشم تو چاییشون از این لبخندا هم بزنم بگم بفرمایید مادر جان : )

خوشحال باشیم از ما کسحل ترشم هست

:))) این سکسی گرل یه عکس پرستار سکسی گذاشته بعد هندیه اومده زیرش میلشو گذاشته گفته من مریضم باهام تماس بگیر :)))))

هندونه یتیم خوردن نداره

کس کشا از یه هفته قبل یلدا یلدا کردن ما هم قاطی کردیم فک کردیم دیشبه همه اجیلا رو خوردیم
کس کشا مال یتیم خوردن نداره

چشمای پسرک قهوه چی

امروز بعد از دانشگا رفتیم قهوه خونه بعد یه پسربچه ده دوازده ساله کارگر اونجا بود که قلیون و اینا میاورد بیچاره داشت بدو بدو یه دستش قلیون یه دستش چایی میومد طرف ما پاش گیر کرد اومد تعادلشو حفظ کنه ذغال های قلیون افتاد رو پالتوی من که کنار دستم بود کلا پالتوم از بالا تا پایین سوراخ سوراخ شد بیچاره بچه بغض کرده بود تو چشاش یه غمی بود انگار زده به یکی الان باید دیه بده با خنده و کسشر گفتن یکم ارومش کردیم این رفیقم هم دمش گرم گف دانیال این همون پالتویی بود که از تاناکورا پنج هزار تومن خریدی فک کردی زرنگی کردیا! من اول نگرفتم رفیقم چی میگه ولی بعد تو چشای بچه یه حس غروری دیدم که دست کرد تو جیبش گفت بیا اقا من پول پالتوتو میدم! :) واسه اینکه غرورش جریحه دار نشه گفتیم نه بزار دفه بعد اومدیم دیگه پول نمیدیم مهمون تو
کلا دنیای نا برابریه.

حداقل سه ثانیه

حداقل با فاصله زمانی لایک کنید که گندش در نیاد هیچکدومو نمیخونید!

خاله اعجاز امیز

یه خاله ای هم دارم یکی از حرکات اعجاز امیزش این بود که به استدلال اینکه گوشی تلفن با تلفن کار میکنه و نه با برق برداشته بود گوشیو برده بود تو سینک با ریکا و اسکاج شسته بودتش!

ژانر مریضای لایک

ژانر اینایی که هر بار یکی لایک میکنتشون یبارم نوتشونو میخونن!

به ولله خودشون خیس میشن

میخوام بعدن یه کمپین هم بزنم به نام: ما دمپایی ها رو خیس نمیکنیم خودشون خیس میشن!

بیا شیرتو بخور

یبار هم پنج شیش سالم بود کیرمو در اورده بودم به پسر خالم میگفتم ببین مثلا من مامانتم توام بچمی بیا بهت شیر بدم!

تک چرخ مساوی ریدن

هی نوت دوچرخه گذاشتین یادم افتاد نه سالم اینا بود اومدم جلو دخترای محل تک چرخ بزنم چرخ عقب قفل شد با کله رفتم تو شمشادا هیچی دیگه خونمونو عوض کردیم بعدش!

جاسوسان المانی

المان در جنگ جهانی دوم جاسوسانی تربیت کرده و به جبهه روسیه فرستاده بود که کاملا با لهجه روسی، لباس نظامی روسی و حتی موهای زرد رنگ شده بین سربازهای روس حضور داشتند.
فقط روسها از یکجا پی به جاسوس بودن این افراد میبرن که این المانی ها بعد از هر پک، سیگارشون رو بین دو تا انگشتاشون و سر سیگار را رو به بیرون نگه میداشتن در حالی که تمام سربازان روسیه برای اینکه بتونن از حرارت سیگار، دستشون رو گرم کنن بعد از هر پک سر سیگار را به طرف داخل دستشون نگه میداشتن.
حالا اگه ایرانیا بودن احتمالا قلیون میبردن تو جبهه!

تگری نزد رید

یه رفیق مازوخیسمی هم داشتیم اینو یبار بردیم پارتی خونه یکی از بچه ها که خونشون پر از اکواریوم بود الاغ اونقد مشروب خورد حالش خراب شد رف سره اکواریوم تگری زد توش کثافت! حالا اینجاش یه ور خواستیم ماهیا رو جدا کنیم نمیدونستیم سوسیسه ماهیه خیار شوره ماهیه زیتونه ماهیه! کلا ابرو هیئت رفت!

کرواتیای گوسفند چرون

بعد یه بار بابام وسط عروسی من و دو تا پسر عمه هامو مجبور کرد که بریم گوسفندی رو که خریده بیاریم!
شما فک کن سه نفر ادم کت شلوار پوشیده و کروات زده پشت وانت یکی یه ور گوسفنده رو گرفته یکی یه وره دیگشو یکی هم نشسته روش! و همچنین انبوه ملتی رو که پشت وانت داشتن بوق میزدن و با موبایل ازمون فیلم میگرفتن!

ادما زود خسته میشن

ادما یه روز از خدا هم خسته میشن دیگه چه برسه به بنده خدا.

همون لحظه..ای وای

همون لحظه که قلبت داره میترکه همون لحظه که انگار یکی با یه دستش قلبتو گرفته و داره فشار میده و با اون یکی دستش گلوتو گرفته نه میزاره نفس بکشی نه گریه کنی اره همون لحظه الان همون لحظم.
ای وای،ای وای، از اون ای وای های شهاب حسینی تو درباره الی ای وای، ای وای

نظر به کون اینجانب

یه دختر خاله ای دارم این از طفولیت اون ور اب زندگی کرده اصن با فارسی میونه ای نداره اومده بود بی پدر خونه من هی بهم میگف دنیل کونت چقدر قشنگه چه کونه دلبازی داری!

خیار میوه نیست

بعد با این همه خدا سال تاریخ و پیشینمون هنوز خیار رو که جزو صیفی جاته میزاریم تو سبد میوه میاریم جلو مهمون خارجی اونم تو وزارت!
نکنید اقا نکنید کس کشا نکنید میخندن بهمون