Tuesday, September 25, 2012

اینجوریاس


زندگیه دیگه یه روزی ادما میان یه روزی هم میرن یه روزی هم هست نه ادمی میره نه ادمی میاد همینجوری به یه جا خیره میشی و تا اخر تنها میمونی

ما مفعولبم اونا فاعل

اگه زندگی اونه که اونا میکنن ما کلا از فعل کردن معافیم ما رسما داریم میدیم به زندگی

بچه های قیامت

یبارم رفته بودم خونه دوست دخترم یه دقه رفت اشپزخونه خواهر هشت سالش پاشد اومد گف سیما رو ول کن بیا با من دوس شو من خوشکل ترم

از مسئولین عزیز مچگریم

خوبی این اجلاس فقط این بود که وقتی یکی از برادران صندوق عقبو بازرسی میکرد یه بسته بادوم زمینی مز مز صندوق عقب پیدا شد واقعا از مسولین ممنونم

جاکش

بچه بودیم بابا هی پشت فرمون به ملت فش میداد میگف جاکشا رو نگا کنا بعد ما هی کله رو از پنجره میدادیم بیرون دنبال جارو کشی رفتگری چیزی میگشتیم

یه وری بزارینش


اقا این گزینه جنگ روی میز رو بردارین بزارین زیر میزی دم پنجره ای جایی شاید جواب داد

هزار چاه و بی راه


ادم به جایی میرسه که میبینه دیگه هیچ دری به روش باز نیست و زیر پاشم یه چاه عمیق
تو چاه افتادن بهتر از منتظر موندن پشت اون اخرین در امیدیه که هیچوقت باز نیست

دیگه هیچی جواب نمیده


دوره خاتمی به موسای کاظم هم قسم میخوردی ملت حرفتو بارو میکردن الان بیا خواهر مادر همه امام پیغمبرا رو بزار وسط بازم باور نمیکنن

بی یار


مایی که از بچگی یار نداشتیم که حتی باهاش فوتبال بازی کنیم و توپو میزدیم به دیوار تا برگرده به خودمون چه فکری کردیم که الان تو این سن دنبال یاری میگردیم که پا به گا تو زندگی باهامون بیاد؟

اینجوریاس


زندگی همینه اونی رو که دوس نداری ادامس میشه اونی رو که دوس داری تفلون نچسب

اون با بقیه فرق داشت

یه دوره ای هم بود فک میکردم اون با بقیه فرق داره
البته فرق هم داشت از بقیه بیشتر رید به زندگیم

من گشاد نیستم

من گشاد نیستم فقط مدل زندگیم با شما فرق میکنه
مثلا یه شب خوابم میومد چراغ اتاقم روشن بود دستمو دراز کردم عینک افتابیمو از رو میز برداشتم زدم خوابیدم
یا مثلا چون قدم درازه حساب کردم که با پیچوندن لامپ برای خاموش و روشن کردنش انرژی کمتری لازمه تا اینکه هر بار بری کلید چراغو بزنی و خاموش روشنش کنی
یا حتی من چن تا بطری یک و نیم لیتری دارم تو اتاقم که اون وسط شب که جیشم میگیره اره و به این معتقدم که برای نیم جیش ها باید از سینک دستشویی استفاده کرد و رفتن نشستن سر کاسه توالت برای این کار اصلا به صرفه نیست
حتی من به یک واقعیتی پی بردم که اگه اشغالای اتاقتو مثه هسته البالو یا ته سیگار یا خورده کاغذا رو تو سطل اشغال بریزی خیلی زود پر میشه و باید سطلو خالی کنی ولی پشت تخت یا زیر کمد بهترین جا واسه ریختنه اشغالاس و هیچوخ هم پر نمیشه
و در اخر اللهو یحب الگشادین و لعنت الله علی تنگرون

ما سنگین وزنا

مشکل ما سنگین وزنا فقط پیدا نشدن کفش و کت و شلوار ست نیست که
مثلا شما شب گشنت میشه پامیشی میری دو تا دونه بیسکوییتی شیری
یه لقمه نیمرویی چیزی میزنی میای میخوابی
ما هم شب ساعت چهار از خواب پا میشیم کته دم میکنیم میخوریم بعد میخوابیم!

مِهر فرزندی

مِهر فرزندی یعنی اینکه وقتی شبا پدر مادرت خوابیدن بری بالای سرشون و منتظر نفس کشیدنشون بشی
یعنی وقتی اون زمانی که بین دم و باز دمشون مکثی ایجاد میشه هزار بار قلبت بیاد توی دهنت

همین

نگین زنم بگین همسرم اینجوری قشنگ تره
همین.

یکی بود تغریف میکرد

یکی بود تعریف میکرد میگف یبار افسر راهنمایی واسه سرعت غیر مجاز ایست داده بهش اینم نگه داشته از ماشین اومده بیرون محکم درو بسته
با تشر به افسره گفته میدونی من کیم؟ یارو هم ریده به خودش
گفته نه قربان نمیدونم برگشته گفته من نوکر باباتم گه خوردم اینبارو ننویس :)

نه نمیشود


ادم است دیگر بعضا دلش که گرفت با هزاران پمپ محبت هم باز نمیشود

اهل ما


واسه اهل ما بد بیاری مثه بارون میمونه
اول یه چیکه اب میریزه رو سرت میگی شاید اب کولری شاش کلاغی چیزی بوده
بعد که یواش یواش دونه های بارون میزنه تو سرت میگی اشکال نداره نم نمه الان بند میاد
بعدش که رگباری میاد رو سرت یاد بدبیاری های خودت میوفتی که مثه همین بارون از یه بد شروع شد و بعدش بارون بد بیاری اومد و سیل بدبختی بدبختت کرد
این اهل ادما همونایین که تو رگبار بارون که همه میدون اینور اونور و زیر سایه بونی جایی پناه میگیرن اینا با یه پیرهن سرشونو میندازن پایین و استه استه و بی تفاوت زیر بارون راهشونو ادامه میدن

قاطی نکنین

قضیه شهیدای جنگ و جانبازای واقعی که خیلیاشون حتی واسه درمانشون هم یه قرون از این رژیم نگرفتنو قاطی این بی شرفا نکنید درسته اینا یه کاری کردن که ادم از هر چی پلاک و چفیه و سربند یا زهرا و عکس شهید و جانبازه متنفر شده ولی یادمون باشه اگه ادمایی مثل جهان ارا ها باکری ها و همت ها که جونشونو گرفتن کف دستشون و فقط واسه غیرت و عشق به وطنشون رفتن جبهه نبودنمن و شما الان باید عربی حرف میزدیم و به صدام میگفتیم خان دایییاد و خاطره شهدا گرامی و تف به شرف نداشته کسایی که از اسم و مقام شهدا سو استفاده کردن

هممون از خاکیم


بچه های که بجای مدرسه و کلاس زبان تو سرما و گرما تو چهار راه ها وایمیستن و از پشت شیشه ماشینتون بهتون التماس میکنن که یه ادامس یا گل ازشون بخرین که شام شبشون بشه
حتی اگه نمیخواین که ازشون چیزی بخرین با یه لبخند بگین ممنون نمیخوام نه اینکه بی تفاوت جلو رو نگاه کنین و یا با غضب از سرتون بازشون کنین و فکر کنین که شما ها با اونا فرق دارین این دست زمونس که تو توی ماشین و خونه گرم باشی و اون وسط چهار راه و روی کارتن
وگرنه هیچکس به هیچکس ذره ای برتری نداره
همه از خاکیم و به خاک هم برمیگردیم