Tuesday, July 24, 2012

پایتخت

یبارم داشتم از در مجتمع کامپیوتر پایتخت میومدم بیرون خوردم به یه دختر پسره... پسره هم از اینا که تومونشون از کونش داش میوفتاد سر جمع چهل کیلو نمیشد! برگشت گف مگه کوری نعره خر!
منم با صد و نود سانت قد و صد و ده کیلو وزن وایسادم سه ساعت دولا راست شدن و ببخشید ببخشید گفتن اخر سر هم بچه سوسول زد تخت سینم گف برو گمشو تا گردنتو نشکوندم!
وایسادم اینا یکم رفتن جلوتر پسره رو صداش زدم گفتن اقا یدیقه میشه خودتون بیاین سینشو عینو خروس لاری کرد اومد جلو گف ها چته؟ دهنمو بردم کنار گوشش اروم گفتم: ببین جلو دوس دخترت بودی نخواستم غرورتو بشکنم وگرنه همچین اینجا ناقصت میکردم تو سرد خونه ننه بابات نشناسنت! بعد بلند بلند که دوس دخترش بشنوه گفتم به هر حال من واقعا عذر میخوام از خدمتتون!
اینو گفتم همیشه یادتون باشه هیچ وقت تحت هیچ شرایطی غرور هیچ مردی رو جلوی زن و بچش نشکنین زن و بچه رو مردشون خیلی حساب میرن