Tuesday, July 24, 2012

کسخلا و من تو مسجد

حالا یه چی یادم اومد شوهر سوم اون مامان بزرگم که ترکه مرده بود پاشدم رفتم تبریز تو مسجد یارو روضه خونه مراسم رو قاطی کرده بود برگش گف حالا همه با هم ننه ننه ننه! :))) منم کسخل از دیدن ترک دیوار خندم میگره دیگه چه برسه به همچین موردی سرمو کردم لای پام که کسی نبینه حالا مگه کس کش خندم بند میاد یدفه ترکیدم از خنده پخش شدم کف مسجد یهو دیدم از اونور پسر عموهای ناتنیم اومدن بغلم کردن شروع کردن به عر زدن! کسخلا فک کرده بودن دارم گریه میکنم! :))))