Sunday, August 26, 2012

سلبریتی بازی

ما را چه کار به سلبریتی بازی های شما
ما را همین مستطیل سفید بس که حرف های دلمان را داخلش بنویسیم و کمی تا قسمتی شاید که خالی شویم
لایک و فالوو بهانه است اصل حرف دل است

نزدیکای تولده

نزدیکای تولدم که میشه فیسبوکمو دی اکتیو میکنم گوشیامو خاموش میکنم ساعت مچیمو در میارم یه ساک کوچیک برمی دارم توش فندک و بنزینشو پیپمو یه باکس سیگار و چند تا خرت و پرت میریزن و یه روز قبل از تولدم میرم شمال یه کلبه ای هست وسط جنگل نزدیک روستا مال بابای میثمه هر سال خودش میدونه کلیدشو میرم میگیرم و دو روز میمونم اونجا شباش سرده سکوت واقعی داره صدای جیرجیرک و هوهو داره صباش زندس صدای دارکوب و جیک جیک داره چایی رو اتیش پتوی روی دوش ساز دهنی  زندگی شاید همون دو روزه قبل و بعد تولد باشه و بس واسه کسی که پاییز به دنیا اومده

این منم

من تو زندگی واقعیم هم پابلیک مهربون و خوبم ولی وقتی با یکی لیمیتد بشم
نسبت بهش حسود، مغرور، عصبی، لجباز و بهونه گیر میشم
شاید تنها حسنم تعهد و وفام نسبت بهش باشه که این واسه ادامه یه رابطه اصلا کافی نیست
واسه همینه سال هاست تنهام و اجازه نمیدم کسی بیاد تو زندگیم مثال من مثه اون کنسرو خوش اب و رنگ و مارکداریه که وقتی توشو وا میکنی بوی گه و تعفن ازش بالامیزنه