Tuesday, July 24, 2012

نخند اقا باباش میبینه

یه سری هم بابای یکی از رفیقامون فوت کرده بود زنگ زدن بهمون که پاشین بیاین مسجد مراسم، یکم هم باهاش شوخی کنید روحیه بدین بهش از این حال بیاد بیرون .
پاشدیم رفتیم مسجد وسط ختم باباش انقد کسشر گفتیم بنده خدا نمی دونست واسه باباش گریه کنه یا خودشو نگه داره نخنده! هی میخندید میگف کس کشا مثلن بابام مرده ها بعد گریه میکرد! دوباره کسشر میگفتیم هار هار میخندید باز میگف نکنید کونده ها روح بابام داره نگا میکنه! دوباره گریه میکرد!