Tuesday, July 24, 2012

دانیال دانیال دانیال

بعضی وقتا تو خونه راه میرم و صدا میزنم دانیال دانیال دانیال...
یه حس جالبی بهم میده خیلی وقته تو این خونه کسی اسممو صدا نزده بعضی وقتا تشنم که میشه صدا میزنم مامان یه لیوان اب بده درسته که از شندین جواب محرومم ولی از گفتنش که محروم نیستم حرف میزنم با خودم با در و دیوار با قاب عکسا و البوما واسشون خاطره با مزه تعریف میکنم اونا هم خوششون میاد انقدر با هم از ته دل میخندیم و قهقه میزنیم که اخرش با هق هق گریه من تموم میشه شبا رو که دیگه نگو فکر میکنم عشقم بالش سوسیسیه یه متریمه چند ساله هر شب چنان تو اغوش کشیدم و بغلش کردم که پر از احساس شده فک کنم شبا وقتی به خواب میرم چشاشو باز میکنه زنده میشه و موهامو نوازش میکنه و قطره قطره به حالم اشک میریزه خلاصه که خیلی خوش میگذره
تو این خونه پر سکوت منم و یه دنیا خاطره و احساساتم
مامان بابا دستتون درد نکنه هر جا هستین خوب باشین که من خیلی خوبم