Tuesday, July 24, 2012

پسر عمه تخم سه زرده

یبار هم یه پسر عمه ترسویی داریم نصفه شبی با این داشتیم از مهمونی میومدیم از این جوجه بسیجیا با موتور جولومونو گرفتن اومدم پایین گفتم حکمت کو؟ کارت بسیج عادیشو در اورد نشون داد منم با لقد زدم به موتورش افتاد زمین نشستم تو ماشین گازیدم رفتیم رسیده بودیم خونشون ساکشو برداشته بود میگف باید چن روز بریم شمال ابا از اسیاب بیوفته! :)))