یبار هم یه پسر عمه ترسویی داریم نصفه شبی با این داشتیم از مهمونی میومدیم
از این جوجه بسیجیا با موتور جولومونو گرفتن اومدم پایین گفتم حکمت کو؟
کارت بسیج عادیشو در اورد نشون داد منم با لقد زدم به موتورش افتاد زمین
نشستم تو ماشین گازیدم رفتیم رسیده بودیم خونشون ساکشو برداشته بود میگف
باید چن روز بریم شمال ابا از اسیاب بیوفته! :)))